صلح و آرامش
این صلح که بشر آنقدر از آن دم میزند ولی به آن نمیرسد، اگر طعم آن را بچشد و بداند تا چه اندازه به سود انسانیت است، دیگر در پی برهم زدن آن نخواهد افتاد. قرنهای متمادی است که بشر نغمه صلح می سراید، اما در عمل از آن دور است و هر بارکه مدتی طعم بهرهای از آن را چشیده، باز وسایلی برای برهم زدن آن فراهم میسازد. هرچه تمدنش دراین باره ترقی کرده، جنگهایش هم وسعت گرفته و اگر در زمان سابق جنگها بین دو پهلوان از دو صف حریف اتفاق میافتاد یا احیاناً دو دسته از جنگآوران به جان هم میافتادند، امروز دنیا به دو قسمت میگردد و همه افراد این قسمت برجان همه افراد آن قسمت قصد میکنند، اگر سابق یک یک و ده ده میکشتند، امروز هزار هزار و صدها هزار میکشند و اگر درگذشته به پیرمردان و زنان و کودکان ترحم روا میداشتند، امروز بر سر همه مردم حتی بیماران بیمارستانها و افلیجانی که قدرت فرار ندارند، بمب میریزند و هزارها هزار با هم میکشند و شگفت آن که از این کار فخر میکنند و چون توفیق بر آن یافتند که شهری را با طیارات آتشزا ویران سازند، آن را با غرور و افتخار در رادیوها و جراید خود باز میگویند و با بوق و کرنا همگان را آگاه میسازند. آیا این است معنای آدمیت؟