منصور حلاج و دیگران
این حقیقت قبلاً از دهان اشخاصی مانند منصور حلاج، شمس تبریزی، ابوالحسن خرقانی، جلالالدین رومی، شاهنعمتالله ولی، محیالدین عربی، سرمد کاشی، شیخ محمود شبستری، حسن بصری، مالک بن دینار، حبیب عجمی، ابوهاشم الصوفی، سفیان ثوری، ابراهیم ابن ادهم، داود طائی، عبدالوحید بن زید، رابعهًْالادریه، فضیل عیاض، شقیق بلخی، معروف کرخی، ابوسلیمان دارایی، عبداک الصوفی، بشر حافی، محاسبی، ذوالنون مصری، ابوتراب نخشبی، ابن کرام خراسانی، سریع ثقتی، یحیی بن معز رازی، بایزید بسطامی، ابوحمزه بغدادی، حمدون کسار خراسانی، سهل تستری، ابوسعید خراز، ابوالحسن النوری، جنید بغدادی، سمنون بغدادی، ابن عطا بغدادی، ابوبکر الواسطی، ابوبکر شبلی، و عدۀ بسیاری دیگر امثال آنها صادر شده بود و تا حدودی بارقهای از راستی بر مغزشان تابیده بود اما خودشان هم در موضوع مات بودند و نمیتوانستند حقیقت را دریابند و بفهمند به این لحاظ چون توضیح کافی و قانعکننده نداشتند دچار شکنجه و مرگ شدند. انواع و اقسام از این قبیل صحبتها در عالم گفته شده که روشن نبوده و اینک بیان علم با زبان آسان و بیپرده آن را میشکافد. پس بدانید اعاظم و اکابری چون منصور حلاج و سایرین که در بالا نام برده شده مردمان بد و خطاکار و کافری نبودند و گناهی نکردند، بلکه مردمانی روشنبین و خداشناس و نابغه بودند منتها نتوانستند حقیقت را برای مردم باز کنند و موشکافی نمایند و آنها را درست تفهیم سازند. این بود که برخی از آنها قربانی محیط خسوف فکری شدند. به علاوه آن زمانها هم وضع طوری نبود که اگر مطلب صحیحی در این باره میدانستند بدون پرده و آشکار در معرض اطلاع جهانیان قرار دهند. لذا ناچار شدند حقایقی در لفافه و در پوشش ایما و اشاره بیان دارند.