چگونگی معرفت یافتن به عالم لایتناهی
همان طور که در بحث عبث نبودن آفرینش عالم بیان گردید (در بیان پنجم) لفظ انسان وقتی به یک فرد بشر اطلاق میشود که دارای تمام عناصر و اجزاء لازم باشد و اگر نباشد نمیتوان او را انسان دانست.به همین ترتیب تمام چیزهایی که در این دنیا میبینیم وقتی نام آن شیئی معین به او اطلاق میگردد که اجزاء مربوط را داشته باشد.نظری از اشیاء اطراف خودمان برداشته یک قدم پیش رویم و به کره زمین که مسکن ما است نظر افکنیم. اینجا میبینیم که وقتی نام کره زمین به آن اطلاق میشود که دارای تمام اجزاء خود باشد.
این قبیل بررسیها که در دنیا به عمل میآید برای بشر تاحدی با وسائلی که در اختیار دارد میسر است و میتواند آن را به جای آورد اما نسبت به عالم لایتناهی چنین نیست و شناختن و بررسی کامل آن برای بشر عادتاً مقدور نمیباشد.حال باید دید آیا این امر به طورکلی محال است یا این که راهی برای شناختن آن پیدا میشود. میدانیم وقتی شیئی دوری را به علت بعد مسافت نتوانیم ببینیم چاره ای برای جبران ناتوانی ما هست به این ترتیب که دوربین به چشم میگذاریم تا قوه دیدمان قوی شود، در نتیجه موفق بدیدن آن شیئی خواهیم شد.
حال میگویم: جایی که یک اختراع بسیار کوچک و ناچیز ساخته بشر بتواند یکی از قوای ما (حس باصره) را تقویت بخشد مسلم است که اگر وسائلی باشد که روح و دانش انسان را قدرت دهد و قوی نماید و قوای روحی را افزایش بخشد البته میتواند از حقایقی آگاه شود که سایرین را بدان دسترس نیست.
با استمداد از این نیروی یزدانی یعنی روح به طرزی شایسته و استمداد از حواس الهام و روشن بینی و سایر ورزش های معنوی که نتیجه همه آنها قدرت بخشیدن به روح است میتوان تا حدودی به عالم لایتناهی آشنایی پیدا کرد که از دسترس کسانی که دارای این قدرت نیستند دور است.