همگامی دل و گفتار
لم تقولون ما لا تفعلون | تا که سازت هست بنواز ارغنون | |
هان بگویید آنچه انجامش نکوست | با تعقل گفتن عین ذات اوست |
چرا میگویید آنچه را نمیکنید (آیه ای از قرآن مجید سوره الصف، آیه2) آری لم تقولون ما لا تفعلون؟ مگر این ابزار که به بشر داده شده برای انجام کار و وظیفه نیست؟ بیل برای آن است که زمین را شخم بزنی و ابزار برای آن است که از آن سودی برگیری. آن کسی که ابزار را همچنان هرز بگرداند و از آن کاری برنگیرد جز عمل جنونآمیز انجام نداده. یا اگر کسی تنها به تعریف و تحسین از ابزار بپردازد چه بهرهای میبرد؟ این زبان برای آن است که رموز و نقش دل خود را برای اطلاع همنوعان بازگو کنی و حکایت از حقیقت درون خود بنمایی. اما اگر این زبان را بیهوده بگردانی و سخنانی گویی که انعکاس باطن تو نیست و با آنچه در درون میاندیشی تفاوت دارد، اگر مطالبی بگویی که درصدد اجرای آن نباشی و آن را به عمل نیاوری یا قدرت عمل کردن آن را در خود نمیبینی چه سودی دارد که این کلام را بر زبان بگردانی؟
چرا چیزی را بگویی که انجام نمیدهی؟
اما میگویم حال که اسباب جمع داری و وسائل انجام خدمت را عالم خلقت به تو اعطا نموده، حال که توانایی داری که وظیفۀ بشری خود را انجام دهی پس کاری کن و گویی در این میدان بزن. ای که دستت میرسد کاری بکن. تو که اسباب جمع داری چرا به کوی عشق گذاری نمیکنی؟ وقتی ساز آماده در دست داری و قدرت نوازندگی در تو هست چرا از زدن آن خودداری میکنی؟ چرا ایستادهای؟ چرا چیزی را میگویی که عمل نمیکنی؟ اگر نمیتوانی بکنی نگو که میخواهم بکنم. اگر کاری را برای انجام نیکو نمیدانی، حرفش را نزنی و نکنی بهتر است. اما آنچه که اطمینان داری خوب است، یا مگو که میکنم یا اگر گفتی بکن.
لیکن اگر تعقل را به کار بردی و توجه کردی و دقت و بینش نمودی چون به این ترتیب با حقیقت عالم اتصال عقلی مییابی و با دانش حقیقی که عین ذات است پیوند روحی را درک میکنی پس چرا دیگر تردید و تأمل روا داری و چرا در اجرای حقیقت اقدام نکنی.
پس در راه اتحاد ادیان بکوش. این حقیقتی است که ساز مقدس همۀ ادیان الهی بدان مترنم بوده است و با یک اتفاق و اتحاد نظر در این باره بشر را پند دادهاند. برخیز و حقیقت را شعار خویش ساز تا کامیاب شوی.