سخنانی از فلاسفه و دانشمندان
وجود یکی است و پیوسته و نامحدود و یک پارچه و بدون اجزاء اگر اجزاء داشته باشد بین آنها خلاء میافتد و خلاء وجود است یا عدم. اگر وجود است پس اجزاء از هم جدا نیستند و اگر عدم است عدم چگونه میتواند بین وجود جدائی اندازد پس وجود یکی است و پیوسته و نامحدود و ازلی و ابدی و بیتغییر و ساکن و پایدار و قائم به خود.
برمانیداس یونانی
جهان محدود و متناهی است زیرا آن چه بالفعل است بالضرور متناهی است و نامتناهی بودن فقط درباره قوه است پس فلک اول پایان جهان است و چون چیزی بر او احاطه ندارد مظروف نیست و ورای آن مکان نیست و چون مکان نیست نه خلاء است نه ملاء.
ارسطو
مسأله نامحدود بودن عالم و قوه نشوء و ارتقاء و بسیاری مسائل دیگر مورد تحقیق و جستجوی علما و حکما است.
محمدعلی فروغی در کتاب سیر حکمت در اروپا
عالم بیکران و نامتناهی است و در واقع جهان کرهای است که مرکزش همه جا است و محیطش هیچ جا نیست، بیکرانی تنها از لحاظ بزرگی نیست بلکه از لحاظ خردی و کوچکی هم جهان بیکران است ولی انسان نمیتواند نه از حیث بزرگی و نه خردی بیکرانی را بفهمد. وجود انسان بین این دو است. نسبت به بینهایت خرد کل و نسبت به بینهایت بزرگ هیچ است.
بلز پاسگال
انسان معدوم را نمیتواند در فکر خود تعقل کند و هر چه تعقل میکند وجود دارد ولی همین انسان قوه ادراک امر نامتناهی را دارد پس امر نامتناهی وجود دارد و ما هم به آن پیوستگی داریم که به عقلمان فهمیده میشود.
رنه دکارت
بعد هم که حقیقت جسم است نامحدود است و ناشایسته نیست که آن را از صفات یا حالات واجب الوجود بدانیم و حکما و فلاسفهای که جسم را محدود دانستهاند راه اشتباه رفتهاند. البته حقیقت جسم نامحدود است نه یک فرد ظاهری آن مثلا آب از لحاظ ظاهر محدود و قابل تقسیم است ولی حقیقت آب نامحدود و غیرقابل تقسیم میباشد.
اسپینوزا
موجودات محدود از همان حرکت و حالات نامحدود و نامتعین و از علم مطلق و بیحدود الهی به وجود میآیند.
اسپینوزا
تصورات نامتناهی و جاوید که در ذهن ما پیدا میشود معانی منفی میباشد چه تصورات مثبت ذهن همه محدودند و تصور نامتناهی از نفی حد حاصل میگردد زیرا ذهن توانایی دارد که بر هر مقدار مقداری تازه بیافزاید و لازم نیست بینهایت را به طور مثبت درک کند. البته بینهایت بودن مقدار را میتوان پذیرفت زیرا همیشه میتوانیم بر آن بیافزاییم. اما مقدار بینهایت را نمیتوان تصور کرد و ذهن ما گنجایش تصور آن را ندارد.
جان لاک
امر واحد نامتناهی را مفهوم نمیتوان خواند. جهان متناهی است یا نامتناهی ـ هر یک از این دو صورت را عدهای مدعی شده و برای آن دلیل آوردهاند. هیچ یک از این دو صورت تاکنون اثبات نشده و برله یاعلیه آنها میتوان دلیل آورد ـ اگر بگویند ابعادش محدود است چون در او حد فضا هست با آن فضا چه نسبتی دارد. آیا عدم است؟ میان وجود و عدم چه قسم اضافه ممکن است.
کانت
راست است که من افق ذهن خود را محدود میبینم اما تنها حد ذهن خود را میتوانم دریابم و نمیتوانم حد ذهن بشر را تعیین نمایم.
هیپولیت تن
طبع جهان تنها مایل به بقا نیست بلکه مایل به افزایش است بنابراین شاید بتوان ترقی و تکامل جهان را بیپایان دانست.
هربرت اسپنسر
از این که فکری هست چطور میتوان یقین کرد که جوهر مجردی است که فکر متعلق به او است زیرا فکر یا علم امور وجدانی حسی نیستند که تحت مقوله درآیند و این که فکر بسیط است چه دلیل میشود که منشاء آن هم بسیط باشد.
امانوئل کانت
فکر و عقل انسان را میتوان مانند اعداد و مقادیر به مبادی بسیط تجزیه کرد چنان که کلمات را به اصوات و حروف میتوان تجزیه نمود.
لایب نیتس
با الهام و روشن بینی معنوی و مراقبه و مکاشفه بهتر میتوان حقیقت را فهمید تا استدلال و احتجاج.
هانری برگسن