نظراتی از فلاسفه و دانشمندان
برخی از علماء و دانشمندان و عرفای اسلامی تا حدودی کم و بیش متوجه این بودهاند که مراد از شیطان تجسم یک حالت معنوی است. در کتاب کنز الحقایق عارف بزرگ الهی شیخ محمود شبستری رحمه الله علیه که اخیراً به کوشش دانشمند محترم آقای سیدمحمد علیصفیر به طرز زیبا و نفیس و هنری به چاپ رسیده مبحثی دربارۀ شیطان دارد که اشعار زیر را به طور پراکنده از آن نقل میکنیم:
ملک بود اول و نامش عزازیل | کنون ابلیس نامندش به تبدیل | |
یکش بیچاره ملعون ازل خواند | یکی وی صاحب طول امل خواند | |
یکی آگاهش از اسرار حق گفت | یکش سرگشتۀ پرگار حق گفت | |
یکی او را غیور عشق حق خواند | که حق بگزید از آدم رو بگرداند | |
اگر چه کافر است امروز شیطان | شود فردا دگر باره مسلمان | |
از اول گر چه آمد شر مجمل | ولی آخر شود خیر مفصل | |
چو بیرون از حد حکم قدر نیست | چگونه قدرتی بس معتبر نیست | |
تو تا در دست نفس خود زبونی | مثال از دست شیطان برونی | |
از اول نفس خود میکن مسلمان | پس از آن لعن کن بر نفس شیطان | |
چو میدانی به معنی «لعن» دوری است | بدل زو دور شو لعن زبان چیست | |
تو نفس خویش را لعنت کن ایدوست | که دشمنتر ترا از دشمنان اوست | |
چو میخواهی بدانی نفس و شیطان | تو شیطان کفر نفس خویشتن دان | |
اگر اماره باشد نفس: شیطان | و گر لوامه میباشد: مسلمان | |
چو باشد تند خو اماره نام است | بود لوامه چون آرام و رام است | |
نه آخر مصطفی گفت و چنین است | که با هر نفس شیطانی قرین است | |
مرا هم نفس سرکش بود شیطان | ولیکن شد به دست من مسلمان | |
ترا هم نفس با شیطان قرین است | شب و روزت چو رهزن در کمین است | |
اگر تو خواهش او در پذیری | به جز عصیان ره دیگر نگیری | |
ز تو گر دین و دانایی پذیرد | نهد عصیان ره تقوی بگیرد | |
اگر اینک ندانی این معانی | به دانش کوش تا روزی بدانی |
***
من اینک غیر از این گفتن ندانم | از این بیش ار بگویم وا بمانم | |
بسی گفتم ولی چیزی نگفتم | یکی گفتم هزاران را نهفتم | |
نگفته راز دل دم در کشیدم | چو میوه خام بود آن را نچیدم | |
به وقت خویش موقوف است هر کار | به وقت خود برش گردد پدیدار | |
هنوز این کال میوه خام خام است | اگر واچینمش فعلی حرام است | |
به رمزی گفتم این مقصود مفهوم | شود آن را که علم و عقل معلوم | |
فزون فاش ار کنم اسرار کفر است | اگر انکار، اگر اقرار کفر است | |
مباد از جهل خود کس منکر افتد | فغان گر نفس شیطان کافر افتد |
اصل ماهیت است که مؤثر است و عوارضی که آثار آن هستند فرع است. از طرف دیگر میبینیم عوارض و آثار هم اصالت دارد. اگر آثار نباشد مؤثر چه خواهد بود و اگر عوارض نباشد ذات چه معنی دارد. چراغ اصل است اگر پرتو نباشد چراغ چه خواهد بود؟
هگل
وجود دو جنبه دارد: نامحدود مربوط به خالق و محدود مربوط به مخلوق است. بدی و شر حقیقی نیست بلکه مبارزۀ اتحاد و عشق با خودپرستی است.
لامنه
شدن نتیجه کشمکش اضداد است و به این لحاظ وجود جنگ در عالم ضروری است و همیشه کشمکش اجزاء، عالم را با هم سازش میدهد و اضداد برای یکدیگر لازم هستند ولی باید به حال اعتدال و تناسب بمانند و به محض این که از حد اعتدال بیرون رود عدل عالم او را به مقام خود بر میگرداند. زندگی یکی مرگ دیگری و عدم این باعث وجود آن است. نیک و بد و مرگ و زندگی هستی و نیستی در واقع یکی است و خواص اشیاء و اختلافات آنها نسبی و اعتباری است.
هراکلیت (هرقلیطوس)
بدی در خداوند راه ندارد زیرا بدی عدم است نه وجود.
سن تماس داکن
آیا خداوند عاجز بود عالمی خلق نماید که در او شر و بدی نباشد و این شر و بدی میتواند مایه تشکیک وجود حکمت بالغه باشد؟
دیوید هیوم