چرا چنین است؟
علت این وضع چیست؟ چرا باید اینطور باشد؟ آیا محرک این موضوع حسد است و خودخواهی؟ آیا به خاطر آن است که نمیخواهند ببینند بشر دیگری حقیقتی گفت که آنها از بیان آن محروم ماندهاند؟ آیا برای این است که همیشه انسان قیاس به نفس میکند و حالتی را که در دیگری تحت شرایط و اوضاع خاصی پدید آمده و موجب پیدا شدن آن بارقههای دانش و هدایت است چون در اثر قیاس به نفس در خود نمییابد منکر آن میشود و شخص هادی را عاری از آن حلیه الهی میداند؟