برادر وحدتی محمود مدارا 22 ساله، مقیم همدان، سپاه دانش
مجریان وحدت نوین جهانی: شما که در جادۀ عفاف میتازید و نسق نزهت به هموطنان خود نوال میفرمایید و فرداً فرد را از مرافقت دین و دیانت متمتع میسازید کدام آماج میتواند این موضوع را به خود بقبولاند که تهاون کنید. بایستی در نص خود، این وحدت باهر را مرضی بشناسیم و با آهنگی رسا فریاد زنیم و در میان مجالس بگوییم این است وحدت ... وحدتی که سالیان دراز قلبها در انتظارش بود. بشناسید و ایمان بیاورید تا رشته را راسختر سازیم و از آن بارگاه کبریایی حکمت زنده بخواهیم و خواستار باشیم که ما را یاری و نزهتی دیرین بخشد. به خواستۀ خویش مینازم که چنین وحدت با هر وزنهای را قبول کرده و اصول مشترک آن وحدت را در چاپ زیر تقدس میگویم. سپاهیان: وحدت اصلی را یافتم بنده محمود مدارا، نام پدر محمد، ساکن مشهد مقدس، شغل سپاهی دانش، مأمور خدمت در قراء تابعه همدان و در 1/9/49 مینویسد: حمد و سپاس بیکران مرخدای جل جلاله را به جاست بر جمیع موجودات وانفسهم: درود به روح پرفتوح اجداد و نیاکان رادمرد بزرگی چون حشمتالسلطان که فرزندی صالح به عالم خلقت معرفی نمود که عنقریب جهانی را در پرتو انوار حقیقت این حکمت مکتب منور و متجلی خواهد ساخت. بعدازظهر روز جمعه 29/8/1349 بود که برای دیدن دوست سپاهی خودم به قریه مجاور رفته بودم پس از تعارفات و احوالپرسی چشمم به کتابخانه کوچکش افتاد. در میان کتابها چشمم به کتاب دینامیسم آفرینش نقش بست. بیاختیار از دوستم موضوع این کتاب را جویا شدم هنوز نیافته بودم و نورش و حکمتش دامنگیرم نشده بود ... ای کاش هر چه زودتر به مطالعه میپرداختم. دیر یافتم. وای که هر چه سطور را به جلو ورق میزدم قلبم گواهی میداد که در دنیایی، دنیایی چون پر از تلاطم حقیقت اوج میگیرم. عرایض کوتاه، خلاصه پس از چند ساعت مطالعه مداوم آفتاب رو به زردی بود که باید به قریه خدمتم برمیگشتم. دست نکشیدم و کتاب را ... کتابی را که سرشار از دانایی بود و قلم از نوشتنش عاجز و زبان بلاغت ندارد، به همراه خود به ده آوردم و همان شب تصمیم بر آن داشتم که این نامه را خدمتتان تقدیم نمایم. بله سحرگاه 22 ماه مبارک رمضان میباشد به صاحب همین شبهای عزیز و مبارک قسمش میدهم که مجریان و گردانندگان این مکتب را منصور و بهروز بدارد. همان طور که در سطور فوق اشاره شده بنده سپاهی دانش هستم دارای دیانت مقدس اسلام و مذهب به حق شیعه جعفری 12 امامی. از آنجایی که شوق دل و تقاضای قلبم برای یافتن طرق حقیقت همچنان مرا ذوقزده و راهنمایی میکرد تا اینکه در شب 22 رمضان نائل به دریافت پاداش نماز و روزهام قبل از اتمام این ماه عزیز شدم. گرچه هنوز قطرهای از این اقیانوس لایتناهی حقیقت را مزمزه نکردهام ولی بوی تک گلی از گلستان توحید و نبوت به مشامم رسیده تا آنجایی که با جمعآوری اهالی قریه خدمتم در محیط دبستان قسمتی از کتاب دینامیسم آفرینش را برای آنان خوانده و به زبان ساده تشریح کردم و تعداد کثیری از آنان شوقزده از من تقاضای این کتاب را نمودند. ولی از خودم بگویم که از زمان و ثانیه شناختن این کتاب زندگی محقر روستاییم را نور فناناپذیری منور ساخته است. حال یک پشیزی از جهان ابدی با تمام ذرات وجودش از شما و اعضای ارجمند آن مؤسسه تقاضای موافقت به این وحدت را مینماید که به عضویت مرام نوین جهانی مفتخر گردد. بلکه بتوانم بیش از پیش به قدر استطاعت نفسم مجری و مروج این پیکار صلح و حقیقت جهانی باشم. آمین یارب العالمین