هر چه هست یکی است
این مطلب تصدیق میشود و ندایی به گوش عقل میرسد که هرچه هست یکی است و آنچه در عالم به نظر میرسد از من و برای من و جزء من است.
آنگاه شخص جویای حق میگوید: «حالا که چنین است پس کار تمام شد و تو واحدی و عین وحدتی و دیگر مطلبی در بین نیست.» جواب میرسد: «نه این طور نیست، مطلب تمام نشده. این روح متصل یکپارچۀ تفکیکناپذیر که از امر من است وقتی وظایف گوناگون پیدا میکند و گردانندۀ میلیاردها میلیارد کهکشانها و افلاک و کرات و مخلوقات و موجودات و اشیاء میگردد، از من جدا است و اگر جدا نباشد نمیتواند کار مستقل انجام دهد و قضیه شلوغ میگردد.»