آقای احمد خرسندی، سنندج
جمعی شده رام دام زیبـارویی | قومی سپر تیر کمـان ابروئی | |
ای خامه به حق حق تو را میشکنم | غیر از ره حق گر ره دیگرپوئی |
مانند غریقی که در بحر بیکران درمانده و برای نجات خویش به هر وسیله متوسّل میشود دیرزمانی است در جستجو هستم ولی کمتر مییابم. آنچه میبینم سراب است و پوینده هر مکتبی میگردم، همگام راهروان ره نشده بیهودگی سفر از طی طریق بازم میدارد، با این همه از تلاش باز نمیایستم و به جستجو ادامه میدهم، به دنبال وسیلهای هستم که مرا به سرمنزل مقصود رساند. در پی روزنی میگردم که انوارش ظلمت جهل را بزداید و پرتو خیرهکنندهاش شبکورها را گریزان سازد ناگهان از کانون وطنم شعلههای فروزان سر میکشد و فروغ امیدی تابیدن میگیرد. یک روز با خط جلی و شفاف و موجافکن در آیینه ضمیرم نام « وحدت نوین جهانی» منعکس شد. مدتی به تماشا ایستادم و تماشاگر صحنه شدم. میخواستم بدانم این نشریه چه در چنته دارد و بازیگر کدام نقش است. عوامفریبی یا خدمت به مردم؟ گمراهی افکار یا پرورش اذهان؟ لاجرم از آنجا که این نشریه متّکی به حقیقت بود و در سرلوحه هدفهایش خودشناسی، خداشناسی، اتحاد ادیان وحدت انسانها و هماهنگی افکار قرار داشت نتوانستم از تحسین و ستایش آن خودداری کنم، هرچند یک ضربالمثل انگلیسی سکوت را طلا و سخن را نقره میداند با الهام از صائب تبریزی سکوت را جایز ندانستم زیرا:
در مقام حرف بر لب مهر خاموشی زدن | تیغ را زیر سپر در جنگ پنهان کردن است |
من که حتی جزیی از کل و قطرهای از اقیانوس نیستم در برابر واقعیات مسلم و برهان و منطق استوار شما و تأیید آنچه که نوشتهاید چه میتوانم انجام دهم؟
مگر نه ما همگـی زاده ابـولبشـریم | مگر نه مـا ز یکی مـادر و ز یک پدریم | |
مگر نه زاده یک خاک و بار، یک داریم | مگرنه میوه یکشاخ وشاخ یک شجریم | |
خـدا یکی و محبت یکی و نـوع یکی | چـرا طـریق دوئیـت به یکدیگر سپریم؟ | |
یگانه خواستـه مـا را خدای حی قـدیر | چـرا بـدیـده بیـگانگی به هم نگـریم |