آقای مرتضی تبیان دبیر محترم دبیرستانهای تهران
در زیر نظریه وحدت چنین نوشتهاند: اینجانب با مطلب بالا موافقت کامل دارم و خوشبختی بشر را در این میدانم که همه نسبت به هم مهربان و برادر باشند و دست از کینهتوزی و آتشافروزی بکشند. انسان روزی روی سعادت را خواهد دید که با اشتراک مساعی و حس همکاری کارهای دشوار را از پیش پا بردارد و در راه علم و دانش متحداً پیشروی نموده صلح و دوستی را دنبال کند.
ایشان قطعه شعری نیز سرودهاند که بسیار شیوا و متین است :
از نفس وحدت نوین جهانی | یافتهام باز روزگار جوانی | |
آری از این وحدت مقدس روشن | فاش توان ساختن رموز نهانی | |
جان بگرفته است پیکر همه گیتی | همچو الف راست گشته قد کمانی | |
همچو الف راست باش در همه حالت | نیست کجی را نتیجه جز نگرانی | |
راست بود راه کردگار توانا | جانب این ره گرای فوری و آنی | |
گر بشکافی قلوب عالم و آدم | جز خط وحدت ز هرچه هست ندانی | |
ره نبری سوی سر نقطه وحدت | تا الف و باء و لام و میم نخوانی | |
نیست الفبا به غیر نقطه وحدت | راه اعالی سپر نه راه ادانی | |
هستی هرچیز شد پدید ز وحدت | نیک بسنج این کلام و کن طیرانی | |
قوس صعودی نما و سیر تکامل | جانب مقصود رو چو آب روانی | |
چون هدف مشترک بود همگان را | جهد بباید کنیم ما همگانی | |
خلقت ما گشته است بهر تعاون | نی ز برای نفاق و حقد و تبانی | |
جنگ و نزاع و ستیز کار ددان است | کینه نورزد مگر ستمگر دانی | |
کرد مسخر به فکر خویش قمر را | این بشر و دست زد به کارگرانی | |
تو پی کشتار خلق جهد نمایی | قتل بود بس، به خویش آی زمانی | |
خرمن صلح و صفا است گلشن وحدت | نیست در این گلستان سموم خزانی | |
دین خدا جو نه کین و خشم و عداوت | راه هدی پو نه مسلک شهوانی | |
هرکه برای خدا ببست کمر را | یا به ره خیر شد مؤسّس و بانی | |
بار خدایا به جاه راهنمایان | دار موفق ورا به خیر جهانی | |
ای که تو را نام مرتضی بنهادند | شعر تو پر باشد از بدیع و معانی | |
هست مثل این، تو و بیان تو تبیان | بوالفرج اصفهانی است و اغانی |