چه حق داریم
این مهرورزی وظیفه ابتدایی و اولیه هر فرد بشر است و خلاف آن موجب تعجب میباشد. بلی خلاف آن موجب تعجب است هر چند رویه اکثریت مردم است. عمل مردم ملاک نیست. مگر نیست که اکثر الناس لایعلمون (بیشتر مردم نمیدانند)؟ در کتاب امثال سلیمان نبی فصل دوم میفرماید: « و از کسانی که به سخنان کج متکلّم میشوند که راههای راستی را ترک میکنند و به طریقهای تاریکی سالک میشوند. از عمل بد خشنودند و از دروغهای شریر خرسندند که در راههای خود معوجند و در طریقهای خویش کجرو میباشند.»
در رساله کانالک از کتاب کنفوسیوس میگوید: « مردم ممکن است به دنبال راهی بروند و از آن پیروی کنند لیکن آن را فهم ننمایند و بر آن دانش نداشته باشند.»
در انجیل متی فصل پنجم میگوید: « خوش باشید و شادی عظیم نمایید زیرا اجر شما در آسمان عظیم است. »
در زند اوستا رساله دینای ماینوک خراد میگوید: « لذتی که بالاتر از هر لذت است سلامت بدن و آزادی از ترس و شهرت نیکو و رفتار پاکیزه است. »
درکتاب جامعه از اسفار تورات فصل سوم میگوید: « پس فهمیدم که برای ایشان چیزی بهتر از این نیست که شادی کنند و در حیات خود به نیکویی مشغول باشند. »
آخر چه حق داریم نسبت به مخلوق خدا کینه و دشمنی داشته باشیم؟ مگر نه این است که ما هم فردی از این انبوه مخلوقاتیم و مگر نه این است که ما نقطهای از این بیابان وسیع و قطرهای از این دریای بیپایان وجودیم؟ چه حق داریم با نظر بغض و عناد به مخلوقات و افراد دیگر نگاه کنیم؟
چه کسی به ما چنین دستوری داده و در چه کتابی خواندهایم که نسبت به دیگران عناد و بغض داشته باشیم؟ در چه فرهنگی روابط اجتماعی را این طور توجیه و تفسیر کردهاند؟