232- کیفیت فهم نامحدود برای بشر
چون در این مقاله و سایر قسمت های کتاب حاضر کلمات بی ابتدا و بی انتها و این قبیل لغات که حاکی از نامحدود بودن می کند گفته شده توضیح می دهم که چرا فهم این مطلب برای بشر سنگین است.
گفتم که عالم حدود ندارد یعنی اگر شما وسیله باد پیمایی داشته باشید سریعتر از هر وسیله ای که به فکر و تصور بگنجد و بخواهید با این وسیله تمام عالم را تفتیش کنید هر کجا بروید، هر چه بررسی نمائید هر چه جلو برانید باز می بینید هست، باز هم هست و آخر ندارد پس نامحدود شد (دلیل آن را آنجا که صحبت از ابتدا و انتها شد گفته ایم).
این مطلب را می توانید در مخیله خود قبول کنید اما یک چیز دیگری اکنون در فکر شما هست که با این فکر نامحدودیت مبارزه می کند و مانع از آن است که شما معنی حقیقی نامحدود را در نظر مجسم کنید.
می دانید آن چیز چیست؟ آن است که چون بشر خود حدود دارد، همه چیزش با حدود ساخته شده، فکرش نیز با حدود نسبی و قراردادی که برای رفع احتیاجات بشر است عادت کرده و نمی تواند با این فکر که به امور محدود خوگرفته و عادی شده نامحدود را در نظر خود مجسم نماید.
ما هم همین را گفتیم: اصل عالم نامحدود و بشر محدود است. برای محدودی که خود محدود است و آنچه با آن سر و کار دارد محدود است فرض حقیقت عالم که نامحدودیت باشد مشکل است اما وقتی که حدود فکر را شکافت، پاره کرد، از پرده های محدودیت خارج شد آن وقت می بیند که حقیقت واقع در عالم نامحدودیت است و آنچه را محدود می نامید فقط یک قاعده موقت است که برای زندگی محدود او خوب است.
مادی ها قائلند که زمان از ابد بوده و انتهائی ندارد و هر دوره میلیون ها سال ادامه می یابد و باز منحل می شود و هرگاه در یکی از کرات لوازم حیات موجود شد ترقی کرده به سوی تکامل می رود و عقل انسانی بوجود می آید. تکوین ابتدا از سدیم در فضا شروع می شود تا به عنصر عقل برسد (البته مقصود از عقل در نظر آنها عقل انسانی است و دیگر عقلی در این عالم عظیم به نظر آنها وجود ندارد، یا اینکه عالم عقلی دارد در حدود عقل انسان)
هیچ یک ازموجودات ازعقل بی بهره نیست نه جماد و نه درخت ولی عقلشان خیلی کم و فقط برای بقای آنها است و در حال کمون است تا به عقل انسانی ظاهرشود. مورگان
آب اصل تمام اشیاء است، حرکت ماده به وسیله روح انجام شود و هر متحرکی یا روح دارد یا منقاد ذیروح است. مثلا آهن ربا هم روح دارد. طالس مالتی
هانری فابر حشره شناس مشهور می گوید: روزی حشره ای را به خانه برده در دفتر خود جای دادم. شبی که در اطاق غذا خوری بودم مستخدم اطلاع داد که دفترم از یک نوع حشره بزرگ پر شد. بعد که به آنجا رفتم معلوم شد نرهای همان حشره است که برای آن ماده آمده اند و چون از اینها در آن منطقه نبود معلوم شد از جای دورتری آمده اند. بعداً نامبرده تغییراتی در بدن حشرات داد و معلوم شد که حشرات مزبور به وسیله حس مخصوصی به آنجا راه یافته اند.
در این کادر نظرات و عقاید ادیان و فلاسفه و دانشمندان دیگر را مشاهده فرمایید.
براي اینکه آخرین نظریة امروز دربارة مكانیسم آفرینش مندرجه در این كتاب به نظر شما برسد خلاصة دو چاپ شده درج مي كنیم تا بدانید علم تا چه اندازه با حكمت نوین فاصله دارد.
مجله سلكسيون ريدرزدايجست ماه اوت 1953 صفحه 38