63- روح و رویا
١- مرحوم شوهر خاله ام که مدیریت داروخانه خیریه سبزوار را به عهده داشت از درآمد موقوفه ای که متولی آن بود چهار شب عده ای از مردم را اطعام می کرد.
در یکی از این شبها زنی که متصدی درست کردن دوغ شده بود در حالی که ماست ها را با دست خود به هم می زد روتیلی که معلوم نشد چگونه در دیگ ماست افتاده بود انگشتش را گزید و او را به شدت مریض کرد و عاقبت پس از چندین روز معالجه بهبودی یافت. شب بعد از این قضیه در همان اطاق که تقریباً آبدارخانه محسوب می شد با دو نفر از هم بازی هایم که آنها نیز از ١٣ یا ١٤ سال بیشتر نداشتند نشسته بودیم یکی از آنان که حالا جوانی ٢٩ ساله است از شدت خستگی به خواب رفت و شیطنت آن روز، بنده را به انجام کاری که ذیلاً شرح می دهم وادار کرد :
به رفیق خود گفتم پای آقای (ع- ب) خوابیده را به آهستگی از زمین بلند نماید. در این موقع خود قطعه یخی برداشتم و درشلوارش انداختم و مجدداً پای او را به آهستگی روی زمین قرار دادیم همین که وی سردی یخ را درقسمت ران خود احساس کرد به شدت از خواب پرید و در حالی که فریاد می زد: «آخ!، آخ!» شلوارش را از پای درآورد و به دور افکند و مرتب پای خود را حرکت می داد !
وقتی از خنده ما به خود آمد متوجه شد در پاچه شلوارش یخ افکنده ایم غرغر زیادی کرد و گفت خواب دیدم رتیل سیاه بزرگی داخل شلوارم شد و رانم را گزید .
٢- دوستی دارم که او نیز کارمند انجمن تبلیغات اسلامی است می گوید پسر دائیم در تالار منزل ما به خواب رفته بود من قطعه یخی بر داشتم و در دستش نهادم پس از لحظه ای از خواب پرید درحالی که می گفت:
« آقای مدیر غلط کردم ! » پس از آنکه متوجه بیداری خود شد خواب خود را به این طریق تعریف کرد : خواب می دیدم آقای مدیر دبستان پهلوی از من درخواست تکالیف مشق و دیکته می نماید من هم که تکالیف دبستانی خود را انجام نداده بودم در خواست عفو می نمودم ولی آقای مدیر اصرار داشت تنبیه شوم، ناچار دست خود را بالا گرفتم و ایشان با شلاق ضربه محکمی به دستم کوبیدند که از شدت درد بیدار شدم.
٣- چندی پیش خواب می دیدم در صحرائی با پلنگی روبرو شده ام و او غرش کنان به طرف من می آمد همین که فاصله ما به یکدیگر کم شد پلنگ نعره شدیدی کشید و خود را برویم افکند. دراینجا فریادی از دل برآوردم و از خواب بیدار شدم. آنگاه دیدم دو گربه با هم می جنگند و در عین دعوا برویم در غلطیده و از خواب بیدارم کرده اند در حالی که گمان می کردم سبب بیداریم خواب موحشی بود که شرح آن معروض افتاد. لابد برای شما نیز نظایر این خواب ها اتفاق افتاده است. اکنون این سؤالات پیش می آید:
١- آیا روح هنوز که حادثه ای برای شخص خوابیده روی نداده بر آن آگاه بود یا خیر؟ اگر بگوئیم آگاه نبوده و بعداً در حین واقعه واقف شده این سؤال پیش می آید که مثلاً از زمان نهادن یخ در دست یک نوآموز تا موقع بیداری او چند لحظه بیش طول نکشیده او چگونه خواب طولانی کتک خوردن خود را از دست مدیر دبستان در آن چند لحظه دیده است؟
٢- اگر جلو تر از وقوع حادثه یا در حین آن شخص خوابیده را روح به وسیله خواب آگاه می کند چرا عین واقعه را برایش شرح نمی دهد مثلاً چرا به جای اینکه روح بنده درخواب مرا آگاه به نزاع دو گربه نماید خواب پلنگ و غرش اورا برایم می بیند و در نتیجه مرا می ترساند؟
سؤالات دیگری نیز در این باره دارم که چون احتیاج به ذکر مقدمه دارد فعلاً از آنها صرف نظر می نمایم و از خوانندگان دانشمند مجله شریفه نور دانش تقاضا دارم اگر علت دو سؤال بالا برایشان روشن است مرا رهین منت خود فرموده به وسیله نامه یا همین مجله شریفه آگاهم فرمایند.
عباسعلی محمودی _سبزوار