نتیجه
حواس بیست و یک گانه که در بالا برشمردیم وقتی درست کار می کند که بدن انسان کاملا سالم باشد و از مواد معین و لازم به مقداری که احتیاج دارد نه بیشتر و نه کمتر استفاده نماید.
اگر در اثر رعایت نکردن این دستور تعادل سلامتی به طرزی که در بالا تشریح شد به هم خورد و مختل شد عمل تمام آلات حواس نیز به هم خواهد خورد، به همین دلیل است که ملاحظه می کنید درحال تب انسان هذیان می گوید و مناظر مخوف در نظرش جلوه می کند یا اینکه فکرش درست کار نمی کند و اعمالی که به جا می آورد صحیح نیست.
بنابراین هرگاه بشری تندرست بود و قاعده سلامتی را چنانکه گفته شد رعایت کرد حواس او مرتب و منظم است و چنین کسی می تواند با توجه و تمرین آن حس ها را پرورش نماید.
اما اگر سالم نبود فرضاً توجه و دقت به حواس مخصوص و پرورش آنها پیدا کند نمی تواند آن نتیجه را که شخص سالم می گیرد اتخاذ نماید.
این است که گفته شده عقل سالم دربدن سالم است و بشر وظیفه دارد دائماً ازخود مراقبت نموده و نگذارد سلامت او به هم بخورد.
آنچه راجع به امراض در بالا گفته شد بیماری های عمومی بود که به تمام بدن و همه حواس لطمه می زند فی المثل وقتی تب بالا رفت تمام حواس به قدر خود مختل می شود یعنی چشم سنگین، زبان خشک، گوش پر صدا گردد و این قبیل چیزها.
و اما برخی امراض و لطمات هست که به حس معینی صدمه وارد می آورد خواه ظاهری باشد و خواه باطنی، ظاهری مثل اینکه چشم در اثر مرض کور شود یا اینکه از بیرون به او لطمه برسد، باطنی مثل مرض فراموشی که آلت حافظه صدمه دیده است.
فرق مرض عمومی حواس و مرض خاص یک حس معین این است که در مرض عمومی همه حس ها تا حدی مختل می شود اما در مرض خاص همان حس معین از کار می افتد.
مثلاً حس بینایی درحال تب کم و بیش نقصان می یابد و در مورد کوری به کلی از بین می رود.
اینکه مرض خاص هر حسی نیز این طور است که یا حس لطمه می بیند مثل چشم درد و یا اینکه از بین می رود مثل کوری ولی همان کور حس باصره ظاهری را از دست داده ولی آلت باصره روشن بینی را دارا است.
پس نکات بالا را حتی المقدور درنظر داشته باشیم تا حواس ما خوب کار کند.
تذکر- بدیهی است مطالبی که راجع به معالجات و دارو گفته شد من باب آگاهی بود و الا برای هر مرض باید به طبیب حاذق رجوع نمود.
در تحت عنوان ناخوشی(Maladie) شرح زیر را دائره المعارف لاروس دو جلدی (Larousse Universel) می نویسد:
«گفتن اینکه ناخوشی اختلال سلامت است یک تفسیر علمی از مرض نیست. تا کنون بشر نتوانسته تعبیر و معنی صحیحی برای مرض پیدا کند.»
(Littré) می گوید: « ناخوشی عبارت است از یک عکس العمل خواه محلی خواه عمومی خواه فوری خواه مزمن بر ضد یک مانع، یک اختلال یا یک قرحه» اما اینها باید بدانند که خود زندگی نخست باید معنی شود.
لیکن تفسیر لیتره حسنش آن است که ناخوشی عمومی را (مثل دیفتری) از مرض محلی (مثل مرض گلو) مشخص کرده است. درهرناخوشی چند عضو بیشتر مورد حمله واقع می شود.
معمولاً مرض را به چند نوع تقسیم بندی می کنند ولی این تقسیم از روی قطع و دانش کامل نیست و هنوز علم و قدرت تقسیم بندی صحیح پیدا نکرده:
۱- امراضی که علل مکانیکی و فیزیکی دارند مثل سوختگی و زخم.
۲- امراضی که علل شیمیائی دارند مثل مسمومیت، الکلیسم.
٣- امراضی که توسط عناصر زنده و طفیلی منتقل می شوند مثل مالاریا و سل وغیره و این نوع آخر به چند قسمت می شود.
یک نوع دیگر امراض دیسکراسیک (Dyscrasique) است که مربوط به اختلال هاضمه می باشد از قبیل نقرس، مرض قند و غیره که علم توضیح درستی درباره آنها پیدا نکرده و نوع دیگر امراض عصبی مربوط به اعصاب است مثل هیستری، حمله ، جنون.
در نوع انتقال و سرایت مرض هم علل گوناگون ذکر شده …
شرح فوق خلاصه معلومات امروزی بشر راجع به مرض است و چنانکه دیدید با وجود این همه ترقی که در طب پیدا شده درباره امراض جز نظری ناقص و ابتدائی ندارد.
حقیقت را در حکمت نوین خواهید یافت.
یک مثل یونانی می گوید :عقل سالم در بدن سالم است.
این مطلب را در ادوار دیگر تا حدی پی برده اند که تا وقتی بدن سالم نباشد فکر نیز سالم نیست، اما چطور؟ نمی دانستند.
موضوع مکانیسم حواس این حقیقت بزرگ را روشن می کند زیرا تا ظرف و آلت حواس درست کار نکند و بدن سلامت کامل نداشته باشد روح نمی تواند با این آلت ها درست عمل نماید
در این کادر نظرات و عقاید ادیان و فلاسفه و دانشمندان دیگر را مشاهده فرمایید.