یک مثل
شخصی را میشناسم که چندسالی با من معاشر بود. او فرزند یکی از متمولین شهر است و از ابتدای طفولیت همهگونه وسائل رفاه برایش فراهم میگردید. چون پدر و مادرش فقط دو پسر داشتند که یکی از آنها او بود. همه نوع خواسته را در اختیارش میگذاشتند. از اوائل نوجوانی چند اتومبیل عادی و کورسی گرانقیمت در اختیارش بود، هرچه میخواست میکرد و هیچ اشکالی در زندگی برایش پیدا نمیشد و حتی برای اینکه بیکار نباشد شغلی در اختیارش گذارده بودند که فقط اسماً شغل بود ولی در باطن بیکاری و تفریح به شمار میرفت.