جبرهای تذکری
بنابراین دیدیم که نصیحت ناصح و ارشاد، راهنمایی، تبلیغ و کلیه وظایفی که ناصحان، عقلا، بزرگان، پیامبران، مربیان اخلاق و خیراندیشان انجام میدهند درواقع خود جبری است که بر جبر دیگر وارد میشود و آن را تا حدی که لازم و مقدر است تعدیل میکند و برخی را به جبر از افراط و تفریط وظایف کالبدی خود برحذر داشته و او را به سوی تعادل سوق میدهد. مثلاً جبر زندگی استفاده از طعام است و ناصح میگوید بخور ولی زیاده مخور و این امر دومی جبر آدمی را تعدیل مینماید.
فلسفۀ پیدایش ناصحان و پیامبران نیز کمک به تنظیم و تعادل دستگاه تقدیر و سرنوشت عالم و ایجاد حد وسط در مصرف قوای کالبد و وظایف دنیوی است. این است که مردمان مربی و بزرگ را آمران به حد وسط و تعادل و بهترین راه را راه وسط و متعادل خواندهاند و با در نظر گرفتن حقیقتی که گفته شد میدانیم که نهتنها پیامبران و مبلغان و مربیان اخلاق مبین اختیار بشر نیستند بلکه همگی عمال سرنوشتاند تا با دستورات یزدانی و تعلیم راه و روش صحیحی که بایستی اجزاء این کارخانه کار کند به حکم اجبار و جبر و سرنوشت وظیفه دارند که در ایجاد تعادل جبر و سرنوشت با هم کمک کنند و کاری که انجام میدهند جز این چیزی نیست.
کلیۀ این چیزها دست به هم داده و در انسان اثر نموده و رفتار و کردارش را رهبری میکند و در مسیری که باید سیر کند سوق میدهد کما اینکه همۀ پیامبران امر نصیحت و تبلیغ را وظیفۀ خود میشمارند.