علت موضوع
حقیقت این است که شما غفلت کردهاید و به موقع کار نکردهاید لذا آن امواج آمده و گذشته است و شما از آن استفاده نکردهاید. موقع دیگر میبینید با همان قلم و کاغذ مینشینید مطالب زنجیروار چون آب روان از فکر شما بر دست شما جاری و از قلم به روی کاغذ میآید و کاغذ را پر از مطالبی میکند که باعث تعجب خودتان هم هست. میگویید اینها از کجا آمد و چگونه به فکر من رسید؟ این مطالب چگونه به ذهن آمد و چرا آن وقت به فکرم نرسید؟ علت همین است. به همین گونه است حال شعرا که یک وقت اشعاری چون آب روان بر مغزشان جاری میشود و وقت دیگر حتی یک شعر هم نمیتوانند بگویند. به این لحاظ به سوی صحرا و سبزه روی میآورند شاید به خیال خود الهامی گیرند و درواقع از نسیم سیالات بهرهمند شوند. آنها در صددند که فکرشان آماده شود و این را قدمی در راه آمادگی اندیشه میدانند درحالیکه حقیقت همان است که بیان گردید.