عیب کار
اما وضع طوری شد که هر کس کار بدی مرتکب میگردید، قتل مینمود، زنا میکرد، دروغ میگفت و سایر اعمال زشت را به جا میآورد همه را به شیطان نسبت داده و میگفت شیطان در پوستم رفته است.
هر کار زشتی به دست بشر انجام میشد میگفتند تقصیر از شیطان است که در رگ و پوست رفته و این کار را به جای آورده است. تمام مسئولیت کارهای بد متوجه شیطان میگردید زیرا با خود فکر میکردند چگونه عقل قبول میکند که انسان کار بدی انجام دهد و خودش مسئول باشد در حالی که شیطان آن را انجام داده است. این حرف منطقی نیست.
استدلال آنها چنین بود: اگر کسی دست شما را بگیرد و با دست شما به دیگری سیلی بزند آن سیلی را کی زده است؟ مسلماً او زده نه شما زیرا شما آلتی بیش نبودهاید. اگر کسی با اسلحه شما را به جلو براند که دزدی کنید یا مرتکب اعمال خلاف دیگر شوید تقصیر از او است نه شما. هم قانون و هم جوامع بشری و هم شرع چنین کسی را که با زور و جبر و فشار دیگری مرتکب بدی شده تبرئه مینماید.
اگر شما روزه باشید و بزور در حلق شما غذا بریزند روزۀ شما مطابق شرع باطل نیست زیرا تقصیر از شما نبوده. خلاصه هر کسی مسئول عملی است که خودش مرتکب شده بدون این که دیگری دخالت در آن داشته باشد.
به محض این که شخص در اتهام به ارتکاب جرم شریک پیدا کند جرم نفر اولی کمتر قلمداد میشود و اگر آن شخص تمام عمل را خودش انجام داده و فقط از شخص اولی به عنوان آلت استفاده نموده تمام تقصیر به گردن فاعل اصلی است.
آنها میگفتند: در این صورت چگونه میتوان قبول کرد که از یک طرف بگوئید کار بد عمل شیطان است و او است که در رگ و پوست بشر رفته و بدی مرتکب میشود و از جانب دیگر خلق مسئول این اعمال باشند.