این قدرت محدود نیست
اگر فرض کنیم حدود دارد و به جایی منتهی میشود ناچاریم بگوئیم که اداره کننده حدود مزبور خدای دیگر است که اطلاق دو خدا به آن شود.
اما به حکم اجبار فکر ما متوجه میشود که از آن حدود بالاتر هم هست. چرا؟ برای این که در پشت دیوارهای آن قدرت محدود طبعاً باید چیز دیگری وجود داشته باشد، ظرف این عالم محدود در مظروفی واقع شود.
همچنین وقتی قدرت را محدود بدانیم باید برای آن حدود و ثغور و قلمرو فرض کرده به حکم قاعده طبیعی که دست بالای دست بسیار است ناچار قدرت دیگری بالاتر از قدرت او قائل شویم چون هر مرزی، هر سر حدی، هر کرانهای چیزی در ورای خود دارد خواه در امور مادی و خواه معنوی. و فوق کل ذی علم علیم (سوره یوسف76) بالای هر صاحب دانشی دانشمندی است.
نکته دیگری میگویم که خود دلیلی بر بیانتهائی عالم است:
اگر بنا باشد همه مردم به مقام عالی برسند و ارتقاء یافته تکمیل شوند دیگر کار دنیا راکد میشود و همه در یک سطح قرار میگیرند و وظیفه و عملی باقی نمیماند.
چون بنای دنیا برگردش و فعالیت و کار است اگر همه افراد دنیا در یک سطح قرار گیرند در چنین دنیائی گردش فلج شده و قابل دوام نخواهد بود.
بسیار خوب. آن چیز دیگر، قدرت دیگر، عالم دیگر، که در آن طرف مرز این عالم محدود ما قراردارد چیست؟