نامۀ شماره 1
سؤال: وحدت در سراسر جهان نمایان است. تمام کثرات به وحدت برمیگردد. خیلی خوب. آیا لذت زندگی در کثرت است یا در وحدت. اگر کثرت در زندگی برداشته شود دنیا چه ارزشی دارد؟
جواب: خوشحالیم از این که قبول دارید که وحدت در سراسر جهان نمایان است و تمام کثرات به وحدت بازمیگردد ولی میفرمایید لذت زندگی در کثرت است. ما مخالف این مطلب نیستیم و چنین چیزی در هیچ یک از انتشارات ما نوشته نشده است. این که کثرت ظاهری یا تنوع ظاهر در عالم به امر و مشیت الهی برقرار شده شاید یکی از علل آن همان لذت زندگی باشد که شما بیان فرمودهاید.
سؤال: آیا تظاهرات زندگی را حذف کنیم و تنازع بقا را از بین برداریم همه چیز راکد باشد اسم او را صلح و صفا بگذاریم چه خوشی دارد؟
جواب: تنازع بقا و تظاهرات زندگی قابل حذف شدن نیست و کسی هم ادعا نکرده که فعالیت زندگی قطع و امور راکد شود. ما میگوییم این فعالیتها که به نظر نزاع میرسد نزاع نیست بلکه همکاری برای برقراری تعادل در زندگی عالم است و اگر با مطالعۀ سطحی در ظاهر اختلاف به نظر رسد باطن آن دارای یک هدف عالی وحدت است که همانا گردانیدن چرخ عالم لایتناهی است چنان که آب و آتش که در مثل و ظاهر نمونۀ ضدیت و اختلاف هستند هیچ گونه ضدیتی با هم ندارند فقط خواص آنها برای انجام وظیفه مختلف خلق شده و نه تنها ضدیت ندارند بلکه کمال همکاری را با هم انجام میدهند چنان که وقتی در سماور دست به هم دادند هدف آن تهیه آب گرم و چای است که من و جنابعالی با لذت مینوشیم و وقتی در لکوموتیو راهآهن مشغول عمل گردید هدف آن حمل هزاران مسافر و صدها تن بار میباشد.
سؤال: بهار با آن کر و فر و شکوه و جلال متظاهر میگردد از برکت کثرات است یا نه؟
جواب: بلی زیبایی بهار در تنوع ظاهری آن است ولی باطن آن چنان که در کتاب «وحدت در عالم لایتناهی» به تفصیل ثابت شده یکی است و وحدت است. به آن کتاب مراجعه فرمایید.
سؤال: اختلاف را در بین مردمان برداریم چه خواهد شد؟
جواب: لفظ اختلاف را از دو نظر باید مورد توجه قرار داد: یکی اختلاف از نظر کلی و دیگر اختلافات جزئی. اختلاف از نظر کلی یعنی از نظر عالمی وجود ندارد زیرا خداوند تبارک و تعالی بنای عالم را بر اتحاد و همکاری مقرر فرموده و در عالم کل تمام عوامل با یکدیگر همکاری کامل دارند چنان که در جای دیگر همین پاسخها بیان شده است. پس اختلاف کلی در بین نیست. اما اختلاف از نظر جزیی یعنی اختلافات زندگی بشر مولود مکانیسم مغزی آنهاست که برای انجام وظایف معین در انسان قرار داده شده و در کتاب «مکانیسم آفرینش» به تفصیل بیان گردیده است. داروی وحدت این گونه بیماری اختلاف را که مولد نزاع و ناراحتی است از بین میبرد و چون در اثر تعلیمات وحدت افراد مرض نفاق را تشخیص میدهند تا حد زیادی این گونه اختلافات به مرور از بین آنها رخت بر خواهد بست. تا هر اندازه که وحدت در این راه توفیق حاصل کند به سود جامعۀ انسانیت خواهد بود. اختلافات بشر وقتی کم شود کوچکترین نتیجۀ آن از بین رفتن این جنگهای خانمانسوز است که میلیونها افراد بشر را میکشد و آبادانیها را ویران میسازد و بهشت عالم را تبدیل به جهنم بدبختی میکند و نتیجۀ دیگر آن گسترش علوم و توسعه اختراعات و بالاخره بالا رفتن سطح رفاه و آسایش و لذت زندگی بشر خواهد بود. این نکته را نباید از نظر دور داشت که اصولاً هر جنگ و نزاع بالاخره به صلح منتهی میگردد. چه در روابط بین دو نفر یا دو خانواده یا دو کشور باشد چنان که تمام جنگهای عالم نیز به صلح انجامیده است. بعضی را عقیده بر این است که وقتی صلح بعد از اختلاف و جنگ برقرار گردد روابط اشخاص نزدیکتر و صمیمیتر میشود چنان که شاعر گفته است:
من رشتۀ محبت تو پاره میکنم | شاید گره خورد به تو نزدیکتر شوم |
اما وقتی از لحاظ روانشناسی در کنه این مطلب بررسی کنیم میبینیم در ضمیر این دو حریف که بعد از اختلافات به هم نزدیک شدهاند یک عقدۀ روانی موجود است و کینهای نسبت به هم در دل خویش میپرورانند چنان که میگویند مردمان برخی از کشورهای اروپایی نسبت به برخی دیگر از کشورهای اروپا کینۀ پایانناپذیر دارند. همین طور است نسبت به افراد و این عقدۀ روانی از بین نمیرود مگر این که طرف لطمه و صدمه خود را بزند و به اصطلاح عقدۀ روانی خود را خالی کند چنان که جنگهای متقابل در دنیا زیاد دیده شده است. جنگهای ایران و روم و جنگهای کاتولیکها و پرتستانها و جنگهای صلیبی بین مسلمین و عیسویان و اختلافات شیعه و سنی و جنگهای ایران و یونان در قدیم و جنگهای ایران و عثمانی در دوران صفویه و جنگهای فرانسه و آلمان در دوران معاصر نمونههایی از آن است. این موضوع در بین عشایر و ایالت و طوایف هم جاری است چنان که در اثر یک اختلاف یا حادثه افراد آنها به جان یکدیگر میافتند و دائماً جنگ و نزاع بین آنها برقرار است. منظور وحدت این است که این عقدۀ روانی از بین برود مبادا اثرات آن باقی بماند. وحدت میگوید که این عقدۀ روانی و اختلاف در نهاد افراد یا طوایف یا کشورها باقی بماند بالاخره پس از صلح نیز آن عقده در ضمیرشان نقش بسته و با این که دوست شدهاند در انتظار انتقام و تلافی هستند و همین وضع عاقبت آنها را به جنگ و برادرکشی و اضمحلال و ویرانی سوق میدهد. پس چه بهتر که این عقده اصولاً به وجود نیاید. وحدت میگوید بهتر است اصولاً رشتۀ محبت پاره نشود که محتاج گره خوردن باشد و اثراتی باقی بماند که درصدد تلافی و انتقام برآیند. پس آیا شما دوستی را بهتر از اختلاف نمیدارید؟
سؤال: آیا تحقیق و بحث موجد اختلاف نیست و اگر تحقیق و بحث را از بین برداریم به خاطر این که اختلاف نشود چه خواهد شد؟
جواب: تحقیق و بحث و تجسس و موشکافی برای گسترش دانش و یافتن حقیقت است. تحقیق موجد اختلاف نیست بلکه اگر اختلاف و نزاعی بر سر عقیدهای موجود باشد وقتی پای تحقیق و بررسی و تجسس منصفانه در کار بیاید و نتیجه حاصل شود آن اختلاف نیز از بین برخواهد خاست ولی هرگاه مجادله و نزاع را شعار خود قرار دهند نه تنها نتیجه حاصل نمیشود بلکه اختلافات شدیدتر میگردد. در حالیکه تحقیق و بررسی که میوه و ثمرۀ آن یک حاصل ارزنده و درخشنده برای عالم بشریت است ایجاد اختلافی نمیکند کما اینکه تمام اختراعات و اکتشافات از روی تحقیقات عمیق و منصفانه به نتیجۀ مطلوب رسیده است و اگر اختلافی در بین بود بشر هرگز به هیچ اکتشافی نائل نمیگردید. پس تحقیق خوب است و اختلاف مذموم میباشد.
سؤال: آیا تضاد و تعاند و اختلاف در شئون زندگی مادی و معنوی به منزلۀ طرف منفی نیست؟ اگر مثبت و منفی را و یا یکی را برداریم برق زندگی درخشندگی دارد؟
جواب: مثل مثبت و منفی برق را ما مکرراً در کتابها ذکر کردهایم و این خود مؤید عقیده ما به وحدت است زیرا تنوع ظاهری مثبت و منفی در برق به یک وحدت که همانا کار و نتیجه عمل برق است منتهی میشود و این تقسیمبندی جز تقسیم ظاهری برای انجام وظیفه چیزی نیست. همۀ امور عالم که در ظاهر مختلف به نظر میرسند همین حکم را دارد. اصولاً مثبت و منفی با یکدیگر اختلاف و جنگی ندارند بلکه نسبت به یکدیگر محبت و میل نزدیکی به هم دارند و دلیل محبت آنها این است که به هم نزدیک میشوند و وقتی وحدت یافتند و با هم تماس گرفتند تجلی و نور میدهند. دور بودن آنها و جدا بودنشان از هم ایجاد جنگ و نزاع نمیکند بلکه وقتی دست به هم دادند مهر و محبت بیشتری تولید میشود و درخشندگی بیشتر پیدا میکند. وقتی با هم نزدیک شدند و صفا کردند جلوه و نور آنها بروز و ظهور مییابد.
سؤال: آیا نه این است که بشر به خیال خوش است؟ قوۀ تخیله بشری خود خالق کثرات نیست و با آن کثرات خوش نیست؟
جواب: در کتاب مکانیسم آفرینش صفحۀ 38 (چاپ سوم) دربارۀ حس تخیلی مطالبی بیان شده است که خوب است قبلاً به آن رجوع فرمایید. قوه تخیل یک امر حقیقی است نه واهی و وجود قوۀ تخیل در بشر دلیل روشنی بر وجود دنیای بعد از 1این مرحله یعنی دنیای پریسپری است. در تخیل پریسپری انسان حقایقی از پریسپریها و مناظر عالم میبیند زیرا در مقابل پریسپری همه چیز روشن است یعنی قدرت دید همه چیز را دارد منتها برای این که این مناظر درست دیده شود بایستی فکر تشتت نداشته و تمرکز کامل داشته باشد. اگر فکر تشتت پیدا کند آن خیال هم لرزان و متشتت میشود و چون ثابت نیست و دائم تغییر میکند واهی به نظر میرسد در صورتی که اگر تمرکز در بین باشد همان خیال مهار و تثبیت میشود و عین حقیقت را مجسم میکند. از آنجا که آن شخص تمرین در تمرکز نکرده و فکرهای متشتت پشت سر هم میآید موضوع لرزان و نامعین و مبهم میشود این است که دربارۀ آن اشتباه کرده آن را خیال مینماید و معمولاً لفظ خیال را مترادف یک امر واهی و بدون حقیقت میداند چنان که میگویند: «فلان موضوع خیالی است.» در صورتی که اگر تمرکز در کار بیاید معلوم میشود که واهی و بدون حقیقت نبود بلکه عین مطلب بود و بدین وسیله دریچهای از عالم روشنبینی بر روی بشر گشوده میشود. دلیل اینکه حشیش و برخی مخدرات قوی مناظر غیرواقعی در نظر مجسم میکند این است که این مواد قوای فکری را سست و تخدیر نموده تعادل و کنترل را از مغز دور میسازند و در نتیجه مناظر متشتت و عجیب به نظرش میرسد مثلاً کاسه آبی را دریا تصور میکند. مالیخولیا و سوءظن و انواع این گونه امور از این قسمت سرچشمه میگیرد و چیزهایی غیرمنظم و نامتعادل در نظر اشخاص مجسم مینماید که آن را واقعی میپندارند و به آن ترتیب اثر میدهند. این حالات در واقع نوعی بیماری روانی است و علت آن همان ارتعاش و تشتت و عدم تمرکز خیال است و همان طور که بیماری رعشه در دست پیدا میشود این رعشه در خیال صورت میگیرد. همین گونه تموج و رعشه در عالم تخیل پدید میآید و سیالهها و امواج فکری را که بایستی متمرکز باشد متشتت مینماید. این مسئله که چیزی را فراموش میکنند و هر چه به حافظه فشار میآورند نتیجه نمیگیرند در اثر متشتت بودن سیالههای فکری است و به خاطر آوردن آن در اثر تمرکز است که یک مرتبه که تمرکز برایش حاصل میشود آن موضوع به خاطرش میآید. تعجب میکند که چه شد آن همه فشار به خود آورد و به یادش نیامد اما یکباره موضوع را به خاطر آورد. علت آن است که در همان موقع که فشار میآورد سیالههای فکری او متشتت بود و بر روی آن فکر مطلوب مهار نمیشد اما یکبار که تمرکز پیدا شد تصویر ذهنی مثل تصویر تلویزیونی متشتتی که یک مرتبه ثابت میشود ثابت و مهار شد. تمرکز و تشتت سیالههای فکری را میتوان به صفحۀ تلویزیون تشبیه نمود که تا امواج آن مرتب و منظم و تنظیم نباشد لرزان و متشتت است. تصاویر مبهمی میآید و میرود و پشت سر هم رژه میرود ولی چیز معینی را نشان نمیدهد و منظرۀ مطلوب در آن پیدا نیست اما وقتی آن را به وسیله دگمههای مربوط ثابت و مهار و تنظیم کردند تصویر حقیقی و مطلوب را نشان میدهد. برای توضیح و تشریح مطلب میگویم وقتی که قوای فکری متشتت و پراکنده باشد مانند نوری است که از لامپی ساطع شود و اشعۀ آن بر روی فضایی وسیع پراکنده گردد که آنچنان قوت و نیروی لازم را ندارد اما اگر به وسیلۀ نورافکن خاصی همۀ این اشعه پراکنده را در یک جا متمرکز کردیم قدرت زیادی دارد و نور زیاد میبخشد یا مانند ذرهبینی است که نور پراکندۀ آفتاب را که بر سطح آن میتابد به یک نقطه کانون خود متمرکز میسازد و آنقدر قوی میشود که اشیا را میسوزاند. در مورد قوای دماغی نیز خداوند قادر متعال این قدرت را در مغز بشر قرار داده و وقتی به طور پراکنده و متشتت باشد چندان اثری ندارد اما هنگامی که سلولهای مغزی تمرکز و وحدت پیدا کردند و در موضوعی معین متفق و یگانه شدند قدرت عظیمی پیدا میکند که حلال مشکلات و موجب تازه کردن خاطرات است. سوءظن آن است که یک فکر واهی نسبت به دیگران در نظر شخص مجسم میشود و روی آن تمرین و پیگیری میکند و آن را بزرگ مینماید و حقیقی میداند و خود را برای مقابله با آن مجهز میسازد و عملی انجام میدهد که خلاف عقل است و بینش صحیح عقل را ضایع و متشتت میسازد. به طور مثال شخص نسبت به دوست خود سوءظن پیدا میکند و تصور مینماید دشمن اوست در حالی که حقیقت غیر از این است و در نهاد آن دوست جز حسن نیت و محبت و صفا چیزی وجود ندارد. وقتی این تخیل باطل را در مغز پروراند در اطراف آن خیال واهی تجسماتی دیگر در نظر خود جلوه میدهد و خود را آمادۀ دفاع و مقابله میسازد و سعی مینماید روی همان خیال واهی (در واقع خیال متشتت مبهم و نامعین) که در نظرش بزرگ شده به دوست خویش لطمه بزند و پس از مدتی پرورش دادن این فکر واهی به عمل میپردازد و لطمه هم میزند اما لطمۀ واقعی به خود او رسیده است و عمل او درست مانند کسی است که حشیش کشیده و یک جوی باریک را رودخانهای عظیم تصور مینماید و خود را برای مقابله با آن مجهز میکند و هر عملی انجام دهد به ضرر خود او تمام میشود. این شخص هم یک کلمه یا یک حرکت و یا اندیشۀ یک موضوع را دربارۀ دوست خود پرورش داده و بزرگ کرده و بدون این که از عقل متمرکز استفاده کند و حقیقت را بفهمد با خیالات واهی متشتت آن را برای خود به صورت دریایی درمیآورد و خویشتن را برای مقابله با آن آماده میسازد. همین که شما زمام اندیشه را به دست تخیل میسپارید گذشتهها و آیندههای پریسپری (ضمیر باطن) خودتان و دیگران و مناظری که در زندگی دیدهاید یا نزد خود مجسم میکنید در مقابل شما رژه میرود اما چون فکر شما متمرکز نیست و برای تمرکز فکری تمرین لازمه را نکردهاید و نمیتوانید فکر را مهار نمایید این تصاویر لرزان و متشتت و گذرنده و مبهم است و نمیتوانید درست آن را درک و مشاهده نمایید مثل همان تصاویر لرزانی که در تلویزیون نامنظم پشت سر هم میگذرد. اما وقتی تمرکز پبدا شد عین تصویر و مطلب به خوبی دیده میشود. وقتی خیال متمرکز و مهار شد نام آن عقل است که حقیقت مطلب را درمییابد و حل میکند. برخی اشخاص که فکرشان قوی است به طور ناخودآگاه بر روی امور متمرکز میشوند و راه حل آن را مییابند و این اشخاصند که آنها را عاقل و فهیم میخوانند و بعضی اشخاص که فکر قوی ندارند نمیتوانند به آن درجه متمرکز شوند و هر چقدر تشتت بیشتر شود نتیجه ضعیفتر است تا آنجا که به جنون میرسد. در اینجا روشن شد که سلولهای مغزی یک شخص دیوانه به هم خورده و متشتت کار میکند و درست صائب نیست و سیالههای فکری که در نظرش مجسم میشود دارای تشتت و لرزش بیشتر است تا آنجا که به جنون میرسد. این اختلاف در اثر اختلاف مغزی و مکانیسم اشخاص است و وابسته به سرنوشت و مقدر میباشد. بنابراین قوۀ خیال که ودیعۀ حقتعالی در بشر است چنین خاصیتی بزرگ دارد که اگر درست تمرکز پیدا کند عقل نامیده میشود و حلکنندۀ مشکلات است و اگر دچار تشتت و عدم تعادل شود چنین زیانی میرساند. مشورت هم که در طی آن چندین فکر روی مطلبی تمرکز پیدا میکند تا حدی به یافتن راه حل و دخالت دادن عقل کمک مینماید ولی اصل مطلب تمرکز است که نعمتی بزرگ از جانب حقتعالی است که اگر با تمرینهای وسیع و قوی دنبال شود کلید یافتن اسرار و حل مشکلات است. موضوع کثرت و وحدت هم از اینجا آشکار میگردد به این معنی که تخیل وقتی متشتت باشد چون هر دم به سویی چنگ میزند و نمیتواند در جایی مهار شود کثرت است و اثری ندارد اما وقتی تمام آن در نقطهای متمرکز گردید تبدیل به وحدت یعنی عقل کل میگردد که نتیجه تمام قوا و خواص درونی بشر است که به صورت عقلی قوی جلوه میکند که مایل به پیوستن به عقل کل عالم یعنی وحدت عالم است.
تجسم خیال: هر گاه شما از ذرات بسیار ریز شبیه یک آدم یا یک لیوان یا شیئی دیگر را درست کنید که این ذرات کاملاً شبیه به اصل باشد آن گاه این ترکیب را در مقابل آیینهای به طور درست و محکم و منظم قرار دهید عین آن شکل را بدون کم و زیاد در آیینه میبینید. اما اگر آن شیئی که درست میکنید در حرکت باشد و متشتت شود عکس آیینه مبهم و متشتت میگردد و نمیتواند چیز معین و روشنی به شما نشان دهد. یعنی شما نمیتوانید عین آن شیئی را ببینید بلکه چیزهای مختلفی در نظرتان مجسم میشود که آن را به لفظ خیال، به آن معنی که مردم میپندارند تعبیر میکنید یعنی مثلاً تصویر آن لیوان را گاهی به شکل قوری گاهی استکان و یا بادبزن تصور و تعبیر می نمائید، چون مبهم و نامعین است وقتی این تجسسات واهی مکرر و پیدرپی گذشت و توانستید ذرات شیئی اصلی را ثابت نگهدارید و عین واقع آن را در آیینه دیدید میفهمید که هیچ کدام از آن خیالات و تصورات که میکردید درست نبوده است. سوءظن چنین وضعی دارد. فکر وقتی تجسم و تمرکز پیدا میکند عین حقیقت را میبینید و هرگاه تمرکز پیدا نکرد چیزی مبهم و متشتت جلوهگر میشود. مثلاً در مورد مثال بالا آن عکس که در آیینه به طور مبهم به نظر میرسد در واقع عکس درست و صحیح از واقع است اما چون در حرکت است و تموج دارد چیزی جز شبح از آن به چشم شما نمیرسد. این است فرق تشتت و تمرکز فکر. مثلاً در مورد انجام کاری انواع خیالات را در مغز میپرورانید و اشکال مختلفۀ آن را مجسم میکنید. وقتی قلم به دست گرفتید و روی کاغذ آوردید همان خیالات متمرکز میشود و در اثر اتحاد و تمرکز فکر به صورت تجسم درمیآید. اختراعات از همین مطالب سرچشمه میگیرد. این بود راز تخیل که روشن گردید.
سؤال: اتحاد برای چه چیز است؟ اگر صاحبان ادیان متحد شدند به جنگ کیان بروند؟ درست است بنیآدم اعضاء یکدیگرند. همین اعضا با اختلاف شکل و ترکیبات مختلف خود را متظاهر مینمایند و جلوهگری میکنند.
جواب: وقتی صاحبان ادیان با هم متحد شدند لازم نیست به جنگ کسی بروند. به جنگ خرافات، جهل و نادانی خواهند رفت. دست به دست یکدیگر داده علوم را گسترش خواهند داد و حقایق را روشن خواهند نمود و سعادت و آسایش همه افراد بشر را بیشتر و شکمها را سیرتر و خوشبختی را افزون خواهند ساخت. آیا این هدفها بهتر از آن نیست که به جنگ همدیگر بروند؟ خودتان پاسخ خویش را با نقل شعر جالب شیخ اجل سعدی علیهالرحمه بیان فرمودهاید. وحدت با جنگ اصولاً مخالف است. چه سودی دارد به دنبال جنگ برود؟ این که میفرمایید اعضاء بدن با هم اختلاف شکل دارند البته درست است ولی در همین اختلاف شکل کمال اتحاد و یگانگی و همکاری و دوستی را با هم حفظ میکنند. اخیراً دانشمندان متخصص، در سلولهای مغز حقیقتی را کشف کردهاند که باعث شگفتی آنها شده و آن اتحاد عجیب میلیاردها سلولهای مغز در تمام امور است که هر هدفی برای انسان پیش آید همۀ سلولهای بدن بدون استثنا با یک وحدت تمام و بدون ذرهای اختلاف در آن هدف میکوشند. اگر جزئی نزاع و دشمنی بین اعضاء انسان به وجود آید نتیجۀ آن اضمحلال و ویرانی بدن است. اگر چشم محبت و همکاری نکند یا گوش نشنود و مخابرات را متوجه نشود و اگر در طریق انجام امور زندگی همۀ اعضا همکاری و یگانگی با هم نداشته باشند همۀ بدن به خطر میافتد. اگر دست محبت نکند و غذا را به دهان نرساند و دهان با محبت و صمیمیت این غذا را نپذیرد و نجود و آماده نکند و به معده نفرستد و اگر معده غذا را درست نپزد و حاضر نکند چه خواهد شد؟ وقتی دوستی و محبت در بین اعضاء بدن کم گردد تمام سازمان واحد بدن از نظم میافتد و قابل دوام نخواهد بود. ما زمانی میتوانیم به یک کالبد اطلاق پیکر واحد کنیم که همۀ اعضاء آن با یکدیگر سازش و همکاری داشته و در طریق زندگی با هم الفت و محبت بورزند. پس میبینید که جنگی در بین نبود و کمال همکاری و خدمت نسبت به یکدیگر در اعضاء موجود است. آیا تصدیق نمیکنید که اگر کسی سر جنگ داشته باشد یا ادیان به جنگ یکدیگر بروند عمل صحیح انسانی نیست و کاری برخلاف است.
پانویس ها
- پریسپری همان نیرویی است که در اصطلاح به آن ضمیر باطن، قالب مثالی، همزاد، بدن جوهری، بدن هورقلیایی و این قبیل نامها میگویند. تفصیل آن در کتابهای دینامیسم آفرینش و گلهای راهنمایی جلد اول بیان شده است.