الفاظ بدون معنی
اما حقیقت این است که چنین میگویند. میگویند عالم از عدم به وجود آمده است یعنی این خمیره و مادهای که تمام موجودات و اشیاء عالم از آن ساخته میشود و مانند مومی که در دست مجسمهساز است اشکال مختلف و تحولات به خود میگیرد یا مانند خمیر شیرینیساز به صورتهای گوناگون درمیآید، روزی عدم بوده است و یکباره از عدم به وجود آمده. میپرسم چگونه ممکن است از عدم به وجود آمده باشد؟ عدم یعنی چه؟ یعنی نیستی. نیستی به معنی هیچ است و اصلاً معنی ندارد و لغتی است که بشر اختراع کرده تا پندار باطلی را با آن مجسم کند. مثلاً چیزی را گم کرده میگوید نیست در حالی که هست ولی نمیداند کجا است.
موجودی از بشر تحول پیدا کرده میگوید نیست شده و رفته در حالی که هست زیرا هم روح یعنی مواد لطیف و الطف و گازهای سماوی که او را تشکیل داده موجود است و هم عناصر بدن او به صورتهای دیگر در عالم برقرار است. چیزی را سوزانده، دود شده و به هوا رفته و خاکسترش را به آب داده در حالی که هم مواد و عناصری که دود شده در جو عالم موجود است و به صورتهای دیگر درآمده و هم خاکستر آن تحول یافته و جزء موجودات و اشیاء دیگر عالم گردیده است.