تقسیم کار
به طوری که میبینیم شغلهای بشر مختلف است. برخی اشخاص تاجر، برخی پیشهور و کاسب، برخی کارمندان ادارات و مؤسّسات، بعضی صنعتگر، برخی هنرمند، بعضی عمله و کارگر و انجامدهنده کارهای دستی، برخی متخصصین حرفهای، برخی ادیب و شاعر هستند. خلاصه تمام این پیشههای مختلفی که در جامعه وجود دارد، به دست همین بشر انجام میشود. در اینجا میخواهم بگویم نقش راهنمایان و پیامبران با وجود سرنوشت چیست و در صورتی که بشر بایستی راه تقدیر خود را طی کند، تذکرات پیامبران چه اثری درآن دارد.
بشر مانند مسافری است که عازم رفتن به مقصد خود که همان سرنوشت وی است میباشد و برای طی این طریق چندین راه در پیش دارد. پیامبران و راهنمایان با تذکرات و نصایح خود بهترین و کوتاهترین و آسانترین راه را با مهربانی و رأفت ارائه میدهند که به سرنوشت خود برسند و این ارائه طریق در حافظه نقش میبندد و بنای تمرین را میسازد و در اثر مداومت و پیگیری مرتباً آسانتر و بهتر میشود تا آن که به مقصد خود که همان سرنوشت است زودتر نایل شوند. در مثل میگویم مردی میخواهد به مشهد برود. سرنوشت او است که به این شهر برود و اگر کسی پیدا شد و راه را به او نشان داد و او هم گوش داد و تمرین کرد و تمرینات را انجام داد، با بهترین و آسانترین نحوه به مقصد خواهد رسید و اگر راهنما نبود یا گوش به حرف راهنما نداد همان راه را طی خواهد کرد، منتها با مشقت و سختی و گمراهی و مرارتهای زیاد. این است که گوش دادن و تبعیّت از قول پیامبران را سعادت میگویند و گوش ندادن آن را شقاوت و انحراف مینامند. یعنی آن کسی که گوش به حرف راهنما داده به آسانی و خوشی این راه را طی میکند و آن کس که گوش نداده، بالاخره همان راه را میرود و تقدیرش انجام میشود منتها با کمال سختی و ناراحتی و اینکه گمراهی میگویند، به همین معنی است که راه تقدیر خود را گم کرده. بایستی به او تذکر داده شود که راه تقدیر و سرنوشت خود را پیدا کند.
اگر تذکر راهنما و پیامبر نباشد بشر بالاخره به سرنوشت خود خواهد رسید، اما با مرارتها و ناراحتیها و رفت و برگشت و قفا خوردن از جور روزگار و گرفتاریهای بسیار. اینجا است که لزوم تذکر و نقش پیامبر با وجود تقدیر و سرنوشت روشن و آشکار میشود.