آقای سهای صدوقی - مراغه

مکانیسم آفرینش ملحقات چاپ سوم از بین نامه های بیشمار که دریافت شده
حضرت حشمت‌‌‌السلطان دولتشاهی ـ ادام‌الله اقباله و شوکته ـ بعدالحمد و الصلوه لاهلها. منت خالق لم‌یزال را که دوش توسط یکی از فضلا به زیارت بخش نخست حکمت نوین موفق آمدم و در آن بحر عمیق به غوص و غور پرداختم و لآلی درربار به ارمغان آوردم و به نور و برکت آنها چون طفلی که راه هزار شبه را یک شبه پیماید از و حل اشکالات بیرون جستم و مشغول قدم زدن در طریقه حقه گشتم. ای دریغ که در این یازده سال از آن بی‌بهره بودم ولی زینهار که معترض گردم که تمام کارهای یزدان حکمت است بلکه محض آن. گوئی چرا؟ گویم کودک بودم که زیرکان گفته‌اند:
اگر صد باب حکمت پیش نادانبخوانی آیـدش بازیچه در گوش

ولی حال چنانم که:

نگـویند از سـر بازیچه حـرفیکز آن پندی نگیرد صاحب هوش
لیکن نه شبهه رود که خودستائی کردم اگر کردم غلط کردم که بزرگان چه دانند که کوچکان چه دانند بالاخص من مسکین که به مور محتاجم و بر سر عجز و فقر علمی تاجم. به درازا نروم که قوله تعالی جل جلاله «و ما اوتیتم من العلم الاقلیلا». الفرض قصه کوتاه، دلباخته مطالب تراوشت گشتم و هم‌اکنون از بادۀ آن مستم ولی از آنجائی که آئین چرخ ستمکار است که «کیمیاگر به غصه مرده و رنج ـ ابله اندر خرابه یافته گنج» نگاشته‌ام ولی با روشندلی یافته که از آن شمع راه حقیقت روی نتوانم تافتن بالاخص جلد دوم آن که مکمل آن باشد و بی‌آن این راه طی نگردد. خواستم از آن پوینده سبیل حکمت الهی درخواست نمایم که به زیارت مجلدات آن سرافرازم فرمایند و به خط دست خود موشح نمایند که «تعانوا علی‌البر» و اگر به چشم عنایت در مثنوی ذیل که بسان اشکی از دیده طبع این بنده به دامان کاغذ فروافتاده نگاه کنی سر فخر به گردون سایم که چون تو یگانه‌ای حمایت از مور نیز کند و چند لحظه‌ای از مزاحمت وی در تعب افتد که از تو چیزی نستاند ولی بر شرفش افزاید چنانکه نزول سلطان به کلبه دهقان. و لاحول ولا قوهًْ الابالله (دو بیت از اشعار مفصل ایشان ذیلاً نقل می‌شود.)
هر زمان خواهم که دانم ‌ ‌کیستمبلکه در دریای خلقت چیستم
هـی کنم بـا کشتی فکـرت سفرتـا کسی حلال یـابم من مگر