سوألات جناب آقاي ملكي معيري دانشمند محترم و شيميست كارخانة پارچه بافي آذربايجان
بسمالله تعالی
167- در موضوع وجود و مراتب و تعینات و تمیزات مختلفه آن بحث بسیار شده ولی چنانچه حاجی سبزواری گفته مفهومه مناعراف الاشیاء و کنهه فیغایه الخفاء وحقاً این موضوع تا حال خوب حلاجی نشده است و چون موشکافی این مبهم برای اثبات موجد عالم و فهمیدن ارتباط علت به معلول لازم است لذا اگر این پایه محکم نباشد در مقام مراحل بعدی اشکالات زیادی تولید خواهد شد و الا تمام مراتب و تعینات با احکام خود درست خواهد بود.
بدیهی است اولین چیزی که بشر آن را ادراک میکند وجود است یعنی از تحققات عالم و اعیان یک حال ثبت به او دست میدهد و در این حال آنچه را این حال را در او ایجاد نموده موجود میداند و اگر تحققی ادراک نکند یا بعد از ادراک تحقق لاتحقق را هم بدنبال آن ادراک نماید حال ادارکش منفی است و آن را عدم مینامد.
پس به این تعبیر معنای وجود تحقق و معنای عدم لا تحقق میباشد.
اکنون بر میگردیم به عالم و آن را بررسی میکنیم. تحقق و واقعیت و عینیت را در آن ادراک میکنیم و محتاج استدلال هم نیستیم ولی ملاحظه میکنیم: عالم که در معنای غیبت و تحقق شریک است تعینات آن مختلف و متمایز است. در اینجا است که علت تمیزات را جستجو میکنیم (در اینجا حکما و متکلمین از تمیزات مختلفه که ماهیات یا حدود وجود نامیدهاند) استدلال به فرعی و ظلی بودن عالم میکنند و حدوث آن را اثبات مینمایند ولی باید دانست این فرض وقتی درست میشود که تخللی بین وجود و عدم باشد و ماهیات را چیز مستقلی بدانیم در صورتی که خود ماهیات شئون و اوصاف وجود است و چیز مستقلی نیست پس عالم جز وجود و شئون آن چیز دیگری نخواهد بود و یک مبنای دیگر برای حدوث و ظلی بودن عالم از تغییرات حاصله در آن است. از این فرضیه هم وقتی میتوانیم نتیجه بگیریم که خود عالم را غیر از تغییرات بدانیم و به وجود مغیری پی ببریم ولی وقتی عالم را یا طبیعت را یک چیز سیال و دائمالحرکه بدانیم چنانکه مرحوم ملاصدرا هم در مبحث کیفیه ربط متغیر به ثابت و حادث به قدیم اذعان نموده است که این شیئی سیال دائم التجدد طبیعت است (و هوعندنا الطبیعه و عندالقوم الزمان) و فرضیه جدید اتمی هم تا اندازهای با آن تطبیق میشود در این صورت وقتی که تجدد و تغییر ذاتی عالم شد بنا به قانون والذاتی لا تعلل نمی توانیم ورای آن به چیز دیگر حکم کنیم و چون وجود عبارت از تحققات است و تحقق عالم محتاج برهان نیست و اختلاف تحققات و تغییرات هم ناشی از ذات خود وجود است پس در مقابل ماتریالیسم و طبیعیون باید برهان اقامه شود.
و نیز در مرحله چهارم از اسفار صدراء مرحوم در تقسیم وجود معترض است که وجودی است بحت و بسط و مطلق حتی من قیدالاطلاق که مقام ربوبیت است و یک وجود همین اعیان ثابته خارجه است و یکی وجود انبساط است که معالقدیم قدیم و معالحادث حادث خلاصه معکل شیئی کلشیئی که از آن هم به وجود ظلی یا فیضی تعبیر میکنند یا هبا یا عنقا و تعبیرات دیگر.
البته وقتی که به چنین وجود انبساطی اذعان نمائیم که خود وجود است و همه اشیاء وجودات متعینه از او است دیگر به وجود بحت و بسط مطلق و غیبالغیوب چگونه میتوانیم استدلال کنیم. و بر فرض آن تغییرات مختلفه عالم را ذاتی ندانیم و معلول عوامل متعدده بدانیم شبهه ثنویه و قائلین به ربالانواع و عقول عشره را بافرض استقلال آنها باید جواب داد .
و همچنین اگر عالم را از قبیل موج و بحر یا ظل و ذی ظل یا عکس و عاکس بدانیم تمام ادیان و مذاهب به هم میخورد و جواب مقنعی برای رد شبهه جبر نخواهیم داشت.
و نیز شبهاتی از قبیل عدم امکان چند علت تامه برای یک معلول و از قبیل تنزل مراتب علمیه حق و مفاسد دیگر که محتاج شرح مفصل و جداگانه است.
خلاصه اشکال به طور فهرست یادداشت شد که باید با مذاکره روشن شود و ما حصل آن که اگر از وحدت به کثرت بیائیم تمام ادیان به هم میخورد و اگر از کثرت بخواهیم برویم اگر از استقلال وجودات عینیه هم رد شویم جز وحدت طبیعیه به ورای آن راه نداریم.