محبت نزد ادیان و فلاسفه
هل الدین الاالحب (حدیث اسلامی) آیا دین غیر از محبت چیزی است؟
نهال دوستی بنشان که کام دل ببار آرد درخت دشمنی بر کن که رنج بیشمار آرد
حافظ
یک عقل صحیح و درست خدمتی را خواهد کرد که نه یک پدر و نه یک مادر و نه یک خویش میکنند.
بودائیسم ـ دهاماپادا
یک نفر جوان هنگامی که در خانه است باید نسبت به پدر و مادر و در خارج نسبت به بزرگتران با محبت و احترام باشد، بایستی مشتاق و درستکار باشد. بایستی محبت او نسبت به همه جوشان بوده و دوستی نیکو را در خود پرورش دهد.
کنفوسیوس ـ آنالکتها (1)
لائوتان از کنفوسیوس پرسید: منظور شما از نیکوکاری و درستی چیست؟ کنفوسیوس گفت: «منظور این است که در عمیقترین باطن قلب خود نسبت به همه چیز محبت روا داریم، همه مردمان را دوست بداریم و سخت از افکار خودخواهانه بپرهیزیم. این است ماهیت نیکوکاری و درستی.» در جایی که محبت باشد جدائی نیست.
دین کنفوسیوس
با همه به مدارا و حسن سلوک و محبت رفتار کن
دین تائو (کان ینگ یین)
خوان به قول درجایی که محبت باشد بهتر است از گاوپرواری که با آن عداوت باشد.
(کتاب امثال سلیمان نبی 15)
ای حبیبان یکدیگر را محبت بنمائیم زیرا که محبت از خدا است و هر که محبت مینماید از خدا مولود شده است و خدا را میشناسد و کسی که محبت نمینماید خدا را نمیشناسد زیرا خدا محبت است.
رساله اول یوحنای رسول باب چهارم
فرق است میان آن کسی که عملی از روی تمایل طبیعت انجام میدهد و آن که برای ادای تکلیف احترام به قانون میکند، اولی حظ نفس برده و دومی ادای وظیفه کرده است.
امانوئل کانت
ظهور نیکی در اشخاص تجلی و نمایش ذات حق است و ذات حق منشاء درستی اخلاق و کردار است.
یوهان گتلیپ فیخته
شفقت بسیار خوب و بنیاد اخلاق میباشد، اما سعادت و آزادی تام در سلب کلی اراده و خواهش است.
شوپنهاور
ترقی نوع انسان بسته به میزان غلبه جنبه انسانی بر جنبه حیوانی است. هنوز حس خودپرستی در مردم غالب است و مدار امر بر زد و خورد و جنگ و جدال است.
اگوست کنت
بزرگترین کمال که موجودات جاندار در سیر تحولی و تکاملی به آن رسیدهاند پدید آمدن عواطف و احساسات قلبی
است که در انسان به وجود آمده است و انسان اگر میخواهد حیوان نباشد باید رحم و مروت و کرم و شجاعت و نوع پرستی و خیرخواهی را در خود بپرورد.
چارلز داروین
چون در تکامل زندگی باید کثرت به وحدت برسد مردم باید به معاشرت زندگی کنند و تا حدی دست از خودخواهی بردارند و رعایت حال دیگران را کنند. هر فردی باید خوشی دیگران را هم بخواهد.
هربرت اسپنسر
خودپرستی حق است و شفقت ضعف نفس و عیب است. حالا که خوب یا بد بهدنیا آمدهام باید از دنیا متمتع شوم هر چه بیشتر بهتر. برای حصول این امر اگر هم بیرحمی و مکر و فریب و جدال و جنگ لازم آید انجام میدهم. آن چه مزاحم و مخالف این فرض است اگرچه راستی و مهربانی و فضیلت و تقوی باشد بد است.
فردریش نیچه
خودخواهی از آن جهت بد است که غالب مردم برتری که برای خود نسبت بهدیگران قائلند در تحصیل مال یا جاه یا
لذت ها است.
ارسطو
علم، انسان را دانشمند میکند ولی آدم نمیکند.
ولتر
* * *
میگویم: محبت یک نیرو و لطف الهی و نعمت عظیمی است که خداوند متعال در نهاد بشر به ودیعت گذارده است. حال که چنین نعمت و عطیه بزرگی در اختیار ما قرار گرفته چرا نبایستی نخست اهمیت و عظمت آن را درک کرده و شعار خود قرار دهیم و با تمام افراد بشر در سراسر جهان محبت و برادری ورزیم و از این عطای الهی بهره برداری کامل کنیم. وظیفه ما ایجاب میکند که نخست این محبت را در اطراف خود بهکار اندازیم و سپس رفته رفته تا آنجا که بتوانیم و روابط ما ایجاب کند نسبت به سایر افراد بشر و مخلوقات جهان این موهبت را بکار بریم.
شما وقتی به یک کارخانه بزرگ قدم میگذارید هزاران اجزاء آن را از میله چرخ، پیچ و قطعات و ساقهها و زبانهها و خلاصه هر چه در ماشینها هست همکار و همراه و موافق یکدیگر مییابید. ممکن نیست یک پیچ یا میله از ماشین برخلاف سیاست و مصلحت سایر قطعات کار کند و اگر چنین باشد ماشین لطمه خواهد خورد، چنان که اگر قطعهای از آن پولادها را به میان دندانههای چرخ بیندازید ماشین را صدمه خواهد زد.
ما که در چنین عالمی زندگی میکنیم چه وظیفه داریم؟ آیا سزا است که با هم نوعان خود که هر کدام قطعات و اجزائی از این دستگاه عظیماند از در مخالفت و دشمنی درآئیم و مانع کار آنها شویم و به جای همکاری و مودت سدی در راه پیشرفت دیگران بسازیم.
آیا شایسته است به جای هم فکری و محبت از در عداوت و دشمنی درآئیم و کوس مخالفت و عناد و ضدیت را بنوازیم؟
دو گنجشک بر روی درخت بر سر یک طعمه و یا یک عشق با یکدیگر نزاع میکنند و قدری بر سر و روی هم نوک میزنند ولی پس از مدت کوتاهی این نزاع برطرف شده و دوباره مانند دو دوست قدیمی پهلوی یکدیگر خزیده و هر یک خود را با حرارت دیگری گرم میسازد و اصلا یادی از آن اختلاف کوچک در مغزش باقی نمیماند. آیا ما از یک گنجشک ضعیفتریم؟
آیا صلاح است که بین دوستان که مدت ها با یکدیگر یار و رفیق و هم پیمان و همراه بودهاند چنان اختلافی پدید آید که از یکدیگر جدا شوند و اثری از آن دوستی و محبت باقی نماند؟
آیا درست است که بین یک خانواده که بایستی مظهر و نمونه اتحاد و اتفاق و دوستی و محبت باشد کدروتها و نقارهایی پیش آید که موجب جدائی و بریدگی آنها شود؟
آیا صلاح است که بین همسایگان یک محل که منافع مشترک با یکدیگر دارند و صلح و صفا و همزیستی آنها زندگی را بر همه افرادشان شیرین تر میسازد جنگ و نزاع و محیط دشمنی و کینه به وجود آید؟
آیا درست است که بین افراد یک شهر که در یک محل زندگی کرده و از مزایای مشترکی بهره میبرند و احتیاج به همکاری در امور خود دارند دو دستگی و اختلاف و نزاع افتد به طوری که شیرازه کارها از هم بپاشد؟
آیا معقول است که افراد یک کشور که یک واحد یگانه و نماینده وحدت هستند به جای این که پیوندهای همفکری و همآهنگی و همکاری را روزبهروز به نفع مشترک خود محکمتر سازند به دشمنی و کینه و مخالفت و عداوت با یکدیگر پرداخته راه نفاق به پیمایند و بر علیه یکدیگر دسته بندی نموده و میان طبقات و اصناف و گروههای مختلف دیوار جدائی برکشند و روزبهروز این شکاف را عمیقتر سازند و راه صلح و آشتی و همکاری را بر روی هم ببندند؟
آیا این بهتر است یا آن که تمام افراد کشور اعم از هر شغل و مقام و حرفه و وظیفه دست اتحاد و همکاری با هم داده در راه ترقی و تعالی و عظمت کشور که هدف مشترک همه آنها است با یک محبت، صمیمیت و برادری کامل بکوشند و اقدام کنند.
آیا صلاح است که بشر به جای این که با اختراعات و اکتشافاتی که محصول فکر و الهام و تقدیر است در راه توسعه رفاه و آسایش و ترقی هم نوعان خود بکوشد از وسائلی که به وجود آمده برای تخریب آبادانیها و کشتن عده بیشماری از هم نوعان سوء استفاده کند؟
آیا در این عالم وحدت که همه موجودات با یکدیگر همکاری میکنند و با هم پیوند دارند و کار آنها در هر احوال وابسته به یکدیگر است صلاح است بشر به جای این که از این عالم وحدت بهتر استفاده کند باعث پراکندگی شده و وسائلی بهکار اندازد که در یک مدت کوتاه عده بیشماری از موجودات زمینی و هوائی و آبی و نباتات و حیوانات مختلف و جانداران مرئی و غیر مرئی را از بین ببرد؟
آیا عقل سلیم حکم میکند که اجزاء یک دستگاه موزون به جای همکاری و کمک به سایر قطعات آن دستگاه به دشمنی و مبارزه با آنها بپردازند؟
بدن شما مرکب از میلیاردها سلول و گلبول و یاخته و اجزاء مختلفه است که دائم در حال فعل و انفعال هستند ولی ماحصل عمل آنها هر چه باشد یک امر واحد است و آن نگاهداری و ادامه زندگی و سلامت شما است. آیا نمیخواهید که سلولهای بدن شما همگی با محبت و اتفاق و اتحاد در راه این هدف مشترک بکوشند؟ آیا راضی هستید که مبارزه و دشمنی در داخل بدن شما چنان وسعت گیرد که سلامت و تعادل بدن از بین برود و شما را به دیار مرگ و اضمحلال بکشاند؟
این نکته بسی روشن است که هرگاه بین اجزاء سلولهای کالبد، اختلافی پدید آید سلامت بدن ما دچار اضمحلال خواهد شد و هرگاه صلح و صفا بین آنها جاری بود سلامت و شادابی کالبد تأمین است. جامعه نیز همین حال را دارد. اگر افراد آن با هم متحد و صمیمی و همکار باشند و با هم آهنگی و صفا و مهر به انجام وظایف خود پردازند پیکره اجتماع سالم است و هرگاه برخلاف درصدد دشمنی و نزاع و اختلاف برآیند جامعه نیز لطمه خواهد دید.
هرگاه دینام بدن انسان یا هر ماشینی تعادل و نظم نداشته باشد تمام بدن لطمه خواهد دید و ماشین از کار میافتد و اگر دینام بدن یا عالم خوب کار کند تمام پیکر آن منظم و عالی به گردش و حرکت و انجام وظیفه خود خواهد پرداخت.
میگویم: دانش و دین که بهمنزله نیروی مثبته دینام عالم است هرگاه با تعادل کار کردند یعنی دانش درست تجلی نمود و تلفیق آن با دین درست انجام گرفت1 همه کارها منظم خواهد بود و افکار بشر نیز بهخوبی کار خواهد کرد و هرگاه این دینام از میان رفت و رخت بر بست عالمی در بین نیست. این نکته را در ضمن کتاب با تفصیل بیشتری خواهید دید. باید دانست که این نیرو وسیله هم لازم دارد که همان اتم است و بعداً بیان خواهد شد.
دانش است که این مطلب را تشخیص میدهد و اگر دانش نباشد عالم هم نخواهد بود. از این روست که میگویم دانش و دین به منزله نیروی مثبت دینام عالم است و حتی اگر برای حقتعالی دانش قائل نباشیم نمیتوانیم وجود حضرتش را هم قبول کنیم و ناچاریم بگوئیم خدای بی دانش، خدا نیست.
در یک دستگاه کوچک مثل ساعت هرگاه چرخ ها و دندههای آن با نظم و همکاری انجام وظیفه کنند ما بهخوبی میتوانیم از این ساعت استفاده کنیم و هرگاه علتی به وجود آید که در همکاری آنها اختلال تولید کند نتیجه مطلوب از کار ساعت به دست نمیآید.
دستگاه جامعه نیز مشمول همین قاعده است و هرگاه افراد آن خوب انجام وظیفه نموده و همکاری را با محبت و برادری مطابق موازین دین و دانش انجام دادند و میگوئیم دینام این جامعه بسیار خوب است و ماشین آن کاملا منظم کار میکند و چون از روی دانش کارکرده و از روی دانش به وجود آمده محیطی که در این جامعه حکمفرما شده پاره شدنی نیست.
اکنون که روشن شد دانش دینام عالم است و چون این موضوع با تفصیل و شرح لازم برای خوانندگان گرامی در این کتاب بیان میگردد احتیاج به بسط بیشتری در مقدمه نخواهد بود.
پانویس ها
- دین از تراوشات مختصر دانش و جزء دانش بشمار میرود. (مؤلف)