تبریک نوروز 1333 به عالمیان و چند پیشنهاد سودمند به نوع بشر
نگارش دانشمند محترم جناب آقای حشمت الله دولتشاهی (حشمت السلطان) ـ کرمانشاه
تبریک نوروز ۱۳۳۳ به عالمیان و چند پیشنهاد سودمند به نوع بشر
با اجازه مافوق ترین نیروی قدرت و عظمت
خوانندگان ارجمند
"مقاله زیر را که به قلم دانشمند معظم جناب آقای حشمتالسلطان دولتشاهی نگارش یافته چون دارای نکات سودمند بزرگ و اساسی و چاره نمای دردهای گران امروز گیتی است با توجه کامل مطالعه فرمایید و یکایک سطور آن را با تعمق مورد بررسی قرار دهید.
اشخاص را معمولا عادت بر این جاری است که نوشتههای مجلات و سالنامه و حتی کتب را سرسری و شاید به منظور سرگرمی خوانند، یک بار مطالعه کنند سپس به گوشه فراموشی افکنند، اما از خواننده گرامی درخواست میشود چون این نوشته شامل پیشنهادات مهمی برای نجات بشریت از گرداب کنونی است با کمال دقت و تعقل در آن موشکافی کنند و همگان نظرات خویش را درباره آنها برای ما ارسال فرمایند.
این یک همکاری است که امید میرود سود آن عاید جامعه انسانیت گردد."
سالنامه نور دانش
"بسم الله الرحمن الرحیم"
درود بیپایان بر محمد صلی الله علیه و آله و پیروان او و آنان که گوش به سخنان حقهاش فرا دادند و طبق دستورات الهی رفتار کردند، پیخرافات نرفتند و با ایمان راسخ و استوار زیستند.
خدایا مرا از لغزش ها حفظ کن و توفیق عنایت فرما که به نفع بشریت گامی بردارم و خبط و خطایی از من سر نزند. مرا یاری فرما تا به سود جهان انسانیت سخنانی نیکو از خامهام تراوش کند و از راه خداپرستی دم زنم. خدایا مرا موفق بدار تا عمل برقراری وحدت و یگانگی و اصلاح نوع بشر را تقویت نمایم.
اینک که آغاز بهار یعنی نو شدن زندگانی طبیعت است کدامین سخن خوشتر از آن که از عالم جهانآفرین بگویم که حکمت بالغهاش چهار موسم گوناگون برای کره زمین و جنبندگانی که در آن به سر میبرند عطا فرمود.
نخستین موسم بهار است که سال طبیعت با آن آغاز شود. در این فصل همه چیز جوان و شاداب شده زندگی از سر میگیرد. بر خاک تیره که تا دیروز با گل و لای آغشته و از برف و یخ انباشته بود نظری بیافکن و ببین که چگونه از هم شکافته و ساقههای سبز از آن سربرآورده و آن بساط تیره را چه طراوتی پدید آمده است.
این نشاط چیست که همه عالم را فراگرفته. اینجا خاک را زندگی بخشیده و آن جا تخته سنگ را با قبای مخملین سبزه آراسته. لطافت هوا را دریاب که چه سان روح پرورد و حیات مسرتبخش در موجودات دردمد. آسمان آبی رنگ و شفاف را بنگر که از پاکی و صفا و خلوص نظیر آن نتوان یافتن. بر افق ناپیدا نظر کن چه پرده بدیعی در پیشگاه دیدگان زیباپسند بشر گسترده است. ابرهای سپید را بنگر که چگونه آبستن شده و برای آب پاشی چمنزار طبیعت در سراسر زمین آماده خدمت و انجام وظیفه است. این چه جنبشی است که هر جا چشم افکنی جز لطف و ملاحت و زیبایی و نشاط نخواهی دیدن.
جنبندگان را تماشا کن که از خواب زمستانی سربرداشته و از سوراخ های تنگ و تاریک که بدان پناه جسته بودند بیرون شده و در هوای بهاری به انجام کارهای زندگی پرداختهاند. سطح بوستان را ببین که چگونه بساط شگفتانگیز سبزه با جهانی زیبایی و ملاحت که خامه از بیان آن ناتوان است فرش شده و نسیم ملایم فرح بخش این فرش لطیف را به لرزه آورده.
تفکر کن که با حرکات هم آهنگ و موزون هوا و آب و گیاه چه عالم روحانی نشاط انگیز پدید آمده است.
اکنون به سوی گل ها نظر افکن که برگ های رنگارنگ دل انگیزشان هزار بار از حریر لطیف تر است، کدام حریر؟ آن که هرگز بشر به ساختن آن قادر نخواهد بودن. عطر آنها را با مشام جان دریاب که چه سان سراسر فضای بوستان را انباشته و روح آدمی را تازه و پر از وجد کرده و نشاطی سالم و بیغل و غش در او پدید آورده تا آن جا که آدمی گرفتاریهای گوناگون خود را از یاد برده و به جای افکار متفرق غرق در شادابی لطف الهی است.
گوش دل بازکن و بشنو که همگی با زبان بیزبانی حکایت از سروری بیپایان که وابسته به عالم لایتناهی است میکنند و گویی همه یک باره جشن گرفتهاند.
مرغان چمن را ببین که با چه مسرت آسمانی از این گل بدان گل در پرواز و لحن سپاسگزاری و مسرت درونی خویش را در قالب چهچه و آوازهای شادی افزای اعلام میدارند. پروانه گان را تماشا کن که در پرتو آفتاب ملایم و اشعۀ زرین بهار از این سوی به آن سوی و از این بوته بدان بوته جسته و از سفرۀ آمادۀ روزی متنعم و از زیبایی جهان برخوردارند.
وه چه گویم که چقدر لطف و صنعت در همۀ این ها نهفته است.
بگوئید : این همه عشق و نغمهسرایی مرغان و حشرات و جنبندگان از کجا است و برای چیست؟
اگر گویند تنها به منظور انجام غریزۀ جنسی است پرسم که فرجام آن کدام است؟ آیا جز در پی تولید نسل و پرساختن جهان از غوغای حیات است؟ پس سراسر این نغمات جز آوای شکرگزاری و آواز مسرت از بهرهمندی از نعمات یزدانی و آهنگ عشق به مبدأ نیست.
این آثار از کیست و از کجا پدید آمده؟
این همه لطف و صفا و ملاحت را چه کسی در صحنۀ طبیعت آفریده است؟ آیا فکر نمیکنید؟