سوالات جناب آقای محمودی معاون دادستانی استان خراسان و پاسخ آنها
توضیحـ پس از انتشار چاپ اول کتاب مکانیسم آفرینش نامههای بسیاری از طرف خوانندگان گرامی واصل گردید که اکثر آن ها مبنی بر تشویق و تقدیر از نگارنده و برخی از آن ها شامل سؤالات و درخواست توضیحات بود. نامه جناب آقای محمودی که در حدود 12 سال قبل رسیده از آن زمره است که اینک به جواب آن مبادرت میشود.
کتاب حکمت نوین آن جناب (جلد اول حکمت نوین ـ مکانیسم آفرینش) که باب نوینی به روی حکمت گشوده و اثر بسیار نفیسی است که این آیه مبارکه را درباره شما بیاد میآورد: یؤتی الحکمه من یشاء و من یؤتی الحکمه فقد اوتی خیراً کثیراً ـ زیارت و با دقت قرائت گردید. از این که با خواندن این کتاب بسیاری از مشکلات فکریم حل گردیده بسیار خوشحالم و امیدوارم به زودی بخش دوم آن را که تحت عنوان «دینامیسم آفرینش» منتشر می فرمائید دریافت نمایم.
باری مطالبی که ذیلا از نظر مبارک میگذرد اظهار نظر این جانب درباره کتاب آن جناب نیست زیرا بنده هنوز لایق آن نیستم که درباره مطالب علمی صاحب نظر باشم لذا گفتار زیر به عنوان سؤال است و پرسش هم دلیل نادانی است زیرا اگر میدانستم سؤال نمیکردم. انتظار دارم به این پرسش ها نیز در موقع مقتضی جواب مرقوم فرمائید.
سؤال
در صفحه 14 کتاب حکمت نوین (بخش نخست) نوشته شده «روح در این عالم بدون آلت قادر بهکار کردن نیست» و در صفحۀ 17 مرقوم است «آلت زیاد ارزش ندارد. هر آلتی تکمیل کنید روح با آن کار میکند»
اکنون: اگر روح به تنهایی قادر بهکارکردن نباشد لابد نمیتواند به تنهائی متأثر شود و نه میتواند شادمان باشد زیرا دستگاه بدن در اختیار او نیست. بنابراین اولا روح پس از مرگ منتظر آلت تکمیل شدهای خواهد بود زیرا هر آلتی تکمیل شود روح با آن کار میکند (در این جا ممکن است اشکال مذهب تناسخ پیش آید)
ثانیاً چون روح به تنهایی نمیتواند دارای سر و صدا، غم و شادی، درد و راحت، عزت و ذلت و … باشد زیرا این آثار از رادیوی بدن بهوسیله الکتریسیته روح میتواند حاصل شود لاغیر پس تکلیف روح پس از مرگ در مقابل پاداش الهی چه میشود؟
جواب
برادر مکرم بسیار ارجمندم ـ پرسش جناب عالی را قرائت کردم و از محبت های سرشاری که نسبت به این جانب ابراز فرمودهاید بسی متشکرم و از یزدان بیهمتا توفیق و سعادتمندی بیشتر برای شما می خواهم و اما جواب سوالات شما به شرح زیر است:
برقرار گردانید یزدان ماشین جسم را برای روح تا به وسیله آن امورات مادی و معنوی در این دنیا انجام شود. وقتی که روح در دنیا است جسم و پریسپری به همراه او است. پس از ترک دنیا که به اصطلاح «مرگ» نامیده میشود روح جسم را زمین میگذارد ولی هم چنان با پریسپری همراه است و آلت تکمیل شدهای که شما بدان اشاره می فرمائید همان پریسپری است. این مطلب در بیان یازدهم با تفصیل بیشتری بیان گردیده بدان جا رجوع فرمائید.
اشکال مذهب تناسخ نیز وارد نیست چنان که با مطالعه فصل (عود ارواح) در بیان بیست و نهم این کتاب موضوع کاملا روشن شده است. و اما پاسخ پرسش دوم شما این است:
ناراحتی ها و گرفتاری ها و فشار غم و شادی وغیره بیشتر مربوط به جسم و امور دنیوی است که با او سر و کار دارد. هنگامی که انسان به اصطلاح میمیرد چون جسم ثقیل یعنی بار سنگین خود را زمین گذارده از بسیاری غم و ناراحتی و فشارها که مربوط به جسم و امور دنیوی است راحت میشود ولی به طور صد در صد از غم و شادی ها و گرفتاری ها معاف نیست زیرا هنوز پریسپری همراه او است و به واسطه توأم بودن با آن همان غم و شادی و غیره را دارد منتها خیلی ضعیفتر؛ خیلی آزادتر و خیلی راحتتر است و میتوان گفت که نسبت به این دنیا هفتاد و پنج درصد از ناراحتی ها و غم و شادی ها را جا گذارده است.
و اما پاداش الهی در عالم پریسپری ترتیبی دارد که به اشاره در مبحث معاد بیست و نهم بیان شده است.
سؤال
در ابتدای مکانیسم آمده است : بی حسی یعنی چه؟ روح او از او (شخص مدهوش) کناره گرفته تا وقتی که دوباره جسم به حال خود برگردد و آن محل و منبع بار دیگر قدرت خود را به دست آورد و روح از آن استفاده کند.
شخص بیهوش که در اثر دارو حواسش مختل شده وقتی بهوش میآید چرا هیچ از اعمالی که به سر او آوردهاند (مثلا عملیات جراحی) آگاهی ندارد؟ لابد برای این که روح از آلت مغز نتوانسته استفاده کند و در حالی هم که از مغز کنار بوده نتوانسته استقلالش را به شخص مدهوش بفهماند پس چه اشکالی دارد اگر بگوئیم وقتی روح از بدن جدا شد همان طور که عذاب تن مرده بیتأثیر است روح هم از جهنم در عذاب و از نعمت بهشت برخوردار نخواهد بود؟ تا روزی که مردگان زنده شوند و روح بدن جسمانی را مجدداً بهکار اندازد (أئذا متنا و کنا تراباً و عظاماً ائنا لمبعوثون او آباؤنا الاولون قل نعم و انتم داخرون) و در سوره مطففین نیز فرماید: الا یظن اولئک انهم مبعوثون لیوم عظیم یوم یقول الناس لرب العالمین؟
جواب
نخست برای روشن شدن مطلب فرق خواب و بی هوشی و مرگ را بیان میدارم: در موقع خواب بدن سالم است فقط عکسالعمل خستگی بیداری و فعالیت با استراحت روح و جسم و آسایش اعصاب جبران میشود ولی چون حس حافظه سالم است و معیوب نیست خواب هایی که می بیند با در نظر گرفتن میزان سلامت و استعداد و ظرفیت حواس و بدن، تا حدی بهوسیله پریسپری و حس حافظه، رؤیاها را ضبط و در بیداری به خاطر میآورد. در خواب بدن مشغول استراحت و اعصاب سست است ولی حواس کار میکند. دلیل آن این است که اگر نوک سوزنی به جسم تماس یابد فوراً بیدار میشود.
در بیهوشی قسمتی از بدن موقتاً از کار افتاده و روح با آن قسمت کار نمیکند و پس از بهوش آمدن دو مرتبه فعالیت را از سر میگیرد و علت به یاد نماندن اتفاقات همان ظرف و سلول فکر و عقل و حواس است که موقتاً از کار افتاده و حس حافظه در موقع بیهوشی قدرت ضبط آن را ندارد. در این حالت اگر بدن را ببرند حس نمیکند.
پس فرق خواب و بیهوشی این شد که اگر به شخص خفته سوزنی بزنند فوراً بیدار میشود ولی هرگاه از شخص مدهوش عضوی قطع کنند هوشیار نمیگردد.
و اما حال مرگ برخلاف این دو است زیرا رابطه جسم با روح و پریسپری هر دو به کلی قطع میشود در حالی که در خواب و بیهوشی این رابطه برقرار است. پس در حال مرگ بدن که ظرف روح است به کلی خراب و فاسد گردیده و روح قادر بهکار کردن با آن نیست. هر عملی با جسم شود جسم احساس نمیکند ولی روح و پریسپری تا حدی توجه دارند.
این مطلب که راجع به بیحسی نوشتهاید برای این دنیا است و در حال بیهوشی آلت حواس از کار افتاده و روح نمیتواند با آن عمل نماید چنان که در کتاب اول نیز بهتفصیل گفته شد و اما کیفیت روح پس از مرگ آن طور نیست که روح تنها باشد بلکه همراه پریسپری است و دارای حس است. همین پریسپری خواص کامل جسم را دارد و آلت حواس را دارا است منتها به طرز دیگری و، اصل این آلت ها متعلق به او است. اگر چنان که پریسپری در انسان نباشد هر اندازه روح بتابد انسان زنده نیست. پریسپری پرونده هر انسان و هر موجودی در عالم است و از بین رفتنی نیست. بنابراین پس از مرگ نیز روح خالی از حس نیست زیرا همراه پریسپری است و هر ظرفی که در بدن انسان است در پریسپری هم میباشد.
مگر نگفتیم پریسپری یعنی قالب مثالی. این پریسپری مثال و شبیه خود جسم یعنی قالب آن است و تنها تفاوت قالب پریسپری و کالبد جسمانی آن است که او عادتاً مرئی نیست و این مرئی است و آن رقیق است و این غلیظ، آن سبک است و این سنگین و آن تقریباً بیوزن است و جسم با وزن. البته پریسپری برای اشخاصی که دارای نبوغ و شایستگی فطری هستند یا کسانی که به تمرینات مخصوص عمل میکنند و آمادگی دارند قابل رؤیت است (اگر هم فرضاً قرار باشد روزی به بدن برگردد همان حال دنیا را دارد.)
با مطالبی که در این باره گفته شد معلوم گردید که حیات و ممات یا زندگی و مرگ آن طور که تصور میکنند نیست بلکه این ها حالاتی از تحول موجودات در روی زمین و در واقع لازم و ملزوم یکدیگرند و تحولات پی در پی که به اصطلاح بشر از مرگ به حیات و حیات به مرگ پدید میآید دائماً در حال انجام میباشد.
سؤال
«در صفحه 61 مرقوم فرمودهاید: شما نظر به سراسر اشیایی که در عالم خلقت وجود دارد بیندازید… همیشه بودهاند و همیشه خواهند بود منتها تغییر شکل میدهند.»
عمر کوتاه بشر در مقابل عمر دراز خلقت انسان را ناچار میکند که بگوید اشیاء همیشه بودهاند و همیشه خواهند بود زیرا هر چه به عقب برگردد و اعداد را شماره کند تا ابتدای عالم را بجوید برایش میسر نیست لذا اقرار میکند که این موجودات را ابتدایی نیست و هر چه ابتدا نداشت انتها هم نخواهد داشت ولی از نظر کلی شاید این طور نباشد. زیرا اگر موجودات عالم همیشه می بودند لازم میشد وجودشان با وجود خدا همراه باشد و همان طور که خدا بوده و خواهد بود عالم هم بوده باشد با این تفاوت که اجزای عالم (مثل کرات یا موجودات روی آن ها) همیشه در تغییرند و خدالایتغیر است. در این صورت قول مترلینگ درست خواهد بود که «خدا یعنی جهان و جهان یعنی خدا» آیا این صحیح است؟ اگر چنین باشد پس معنی خالق و مخلوق چیست؟ اگر عالم مخلوق است پس باید ابتدایی داشته باشد. در قرآن مجید است: «خداوند آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید و سپس بر عرش استیلا یافت.» حالا بحث ما در این نیست که این شش روز به چه اعتبار و کیفیت زمانی بوده ولی محققاً با مهلتی که این عالم موجود شده است و زمانی که عالم ایجاد شده ابتدایش شروع گردیده است. و اگر گفته شود خدا خلقت آسمان ها و زمین را از مادهای که قبلا خود به خود موجود بوده نموده بیاعتباریش محتاج به اثبات نیست زیرا لازم میآید که همان ماده موجود هم (واجبالوجود) باشد و از طرفی اگر معنی کن فیکون «تغییرات و حادثاتی است که دائماً در داخله عالم به امر یزدان به وقوع میپیوندد» (درکتاب مکانیسم آفرینش) خلقت خود عالم و ایجاد حضرت عیسی (ع) استثنائی بر این اصل خواهد بود و باید گفت این جهان و هر چه در او هست هیچ نبوده و فقط اراده و مشیت الهی آن را خلق و ایجاد کرده و سپس تغییرات و حادثات داخله عالم را از نوامیس حتمی آن قرار داده است.
پس این جهان را ابتدایی است که هیچ کس غیر از خدا بر آن آگاه نیست.
جواب
گفته موریس مترلینگ با این وصفی که شما نوشتهاید یا اگر او چنین گفته باشد صحت آن تصدیق نمیشود ولی حقیقت مطلب همان است که در این کتاب مبحث چگونگی اتحاد عالم و اتحاد همگانی باخدا (بیان بیست و نهم) گفته شد.
نسبت به بیابتدا بودن عالم آن چه در کتاب مکانیسم آفرینش و دینامیسم آفرینش گفته شده رجوع فرمائید مخصوصاً استدلالهای بیان دوم، دهم و شانزدهم به بعد این کتاب مطلب را کاملاً واضح و روشن و مسلم کرده. درباره کن فیکون همان طور که در بند 210 مکانیسم آفرینش و بیان دوم، دهم و شانزدهم دینامیسم آفرینش گفته شده مراد خلقت کره زمین و قسمت کوچکی از عالم یعنی منظومه شمسی است که با بشر تماس دارد و میدانیم که مخلوقات عالم همیشه در حول و تحویلند و اشاره کن فیکون مربوط به یکی از این حول و تحویل ها است مثلاً طفلی که بهدنیا بیاید طبعاً شروع و ختمی قرار دادی و نسبی دارد ولی مطلب مربوط به عالم بیانتها نتواند بودن. این موضوع بهخوبی در این کتاب بیان شده و پس از خواندن کتاب به دقت هیچ شک و شبههای باقی نخواهد ماند و تکرار مجدد مفصل آن را جایز نمی دانم.
این نکته امروز بر همه مسلم شده که نه تنها بشر و حیوانات و نباتات بلکه کرات نیز دارای دوران زندگانی معینی هستند، به وجود میآیند، مراحلی را میگذارنند، پیر میشوند و میمیرند و تحول مییابند (درباره زندگی و مرگ کرات بعداً مطالب جالبی از طرف وحدت منتشر خواهد شد)
و اما درباره خلقت حضرت عیسی علیهالسلام این هم خارج از قاعده حول و تحویل و مسبوق نبودن به عدم نخواهد بود چنان که قرآن هم فرماید که آبستنی مریم علیها سلام به طرز خاصی بوده که در نظر او ملکی زیبا بهصورت بشر متمثل شده و روح الهی در او نفخ گردیده: (آیه: فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشراً سویاً … قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاماً زکیا (سوره مریم 17 و 19) پس فرستادیم به سوی او روح خود را که در نظر او چون بشری نیکو اندام مجسم شد. پس گفت که من فرستاده پروردگار تو هستم تا پسری پاکیزه به تو بدهم پس طبق فرمایش قرآن مجید امر بدون اسباب نبوده و بهوسیلهای انجام گردیده منتها این وسیله خارج از طرز عادی که عمل لقاح باشد صورت وقوع یافته است. کجای این مطلب منافی با قانون پیش گفته است.
درست است که طرز لقاح بشر به همان شکل عادی است اما وقتی خدا بخواهد قادر است که به طرز دیگری مخلوق بیآفریند. برای روشنی ذهن مثالی میزنم: یک قطعه شکلات که قبلاً حرارت زیاد دیده (که طبق قاعده علمی امروز آثار هرگونه حیات را در آن از بین بردهاند) میگیریم و در میان چندین طبقه کاغذ غیرقابل نفوذ مخصوص پیچیده و روی کاغذ را با لفافی از کاغذ سربی بسته و آن ها را در کاغذ دیگری گذارده و با کاغذ چسبدار محکم چسبانیده سپس همه را در جعبه مقوائی یا حلبی نهاده در جعبه را نیز محکم ببندیم معذلک مشاهده میشود پس از مدتی در درون همان شکلات کرم هایی به وجود میآید. این کرم ها از کجا آمدهاند و منشاء آن ها چیست. این حشرات در اثر جفتگیری به وجود نیامدهاند. پیدایش آن ها از کجا بوده است؟
اگر بگویند این تولید از هوا نفوذ کرده میگویم چه مانعی دارد که در آن مورد هم که بحث ما در آن است هوا دخالت داشته باشد خصوصاً این که در مورد شکلات آن همه لفاف ها از ورود هوا تا حدی ممانعت میکرد در صورتی که در مورد گفتوگوی شما هیچ مانعی برای جریان هوا وجود نداشته است.
اگر بگوئید از جانب فرشته است باز هم موضوع لقاح منتفی است و اگر بگوئید امر خدا است ما هم مخالف نیستیم و حقیقت این است که امر خدا در همه چیز ساری و جاری است.
خلاصه مطلب این است که میشود بدون لقاح و جفتگیری به طور طبیعی یا به امر و مشیت الهی به ترتیبی غیر از ترتیب عادی تولید موجود شود چنان که نظیر آن در دنیا وجود دارد و در بالا بیان شد و هر کسی میتواند آزمایش نماید.
پس این ها دلیل مسبوق بودن به عدم نتواند بودن.
دنباله سؤالـ و برای این که خود را از زیر بار فکری که به جایی منتهی نمیشود راحت کنیم میگوئیم عالم همیشه بوده و همیشه خواهد بود. آیا صحیح نیست؟
ارادتمند ـ عباسعلی محمودی
جواب
و اما نسبت به دو سطر آخر نامه جناب عالی خیلی متشکریم که در این قسمت با ما موافقید که بشر چارهای ندارد جز آن که جهان را بیابتدا و بیانتها بداند و حقیقت امر هم غیر از این نیست نه این که فقط چارۀ ناچاری باشد و دلائل مثبت و قانع کننده آن در کتاب اول و دوم حکمت نوین بیان گردیده است. برای مزید اطلاع آن را مکرراً مطالعه فرمائید.
از یزدان مقتدر دانا و توانا برای شما مزید آگاهی و روشنی خواهانم و برای همیشه شما را بهخداوند متعال میسپارم.