مرکز مقایسه
از آن چه در بالا گفته شد پس از تفکر این نتیجه به دست میآید که اصولا کوچک و بزرگ در عالم مفهومی را که ما میشناسیم ندارد. وقتی ما کوچک میگوئیم مرادمان این است که وسائل ما قدرت تشخیص آن را ندارد. مثلا هر گاه بنا باشد یک بادام را با یک کارد تیز دو نیم کنیم و آن نیمه را هم به دو قسمت نمائیم و همچنین قطعات آن را هر مرتبه نصف سازیم بالاخره به جایی میرسد که دیگر کارد ما قدرت خرد کردن قطعۀ ریز بادام را ندارد. آیا معنی آن این است که دیگر آن ذره قابل تقسیم نیست؟ خیر چنین نیست بلکه معنی این است که ضخامت و بزرگی کارد ما متناسب آن عمل نمیباشد و الا هرچه کارد نازکتر و وسائل عمل ریزتر شود آن ذرات قابل تقسیم است.

اگر شما میکروب را نمیبینید دلیل برآن است که چشم شما قدرت ندارد. به همین لحاظ وقتی با میکروسکوپ مجهز شوید یک دنیای جدید در یک قطره آب ملاحظه خواهید کرد.
به همین ترتیب است عالم بزرگتر از ما. مثلاً علت این که ما کرۀ زمین را یک جا نمیبینیم نقص محدود بودن ماست و اگر موجودی باشد بزرگتر از کرۀ زمین یا این که خود ما در کرۀ ماه قرار گیریم کرۀ زمین را خواهیم دید.

نتیجه این سخنان آن است که بشر خود را مرکز مقایسه موجودات عالم قرار میدهد و آن چه را از جسم خودش کوچکتر است کوچک و هر چه را بزرگتر است بزرگ میشمارد در حالی که این مقایسه غلط است. اندازه و حجم یک بشر میزان و شاخص برای عالم لایتناهی نیست. نه بشر بلکه هیچ موجودی شاخص سنجش و مقایسه نمیباشد. خلاصۀ مطلب آن که اصلا میزان و مقایسهای در عالم لایتناهی در بین نیست و همین امر نیز خود دلیلی بر لایتناهی بودن عالم است.
آن موجود بسیار خرد که در نظر ما ناچیز و غیرقابل ملاحظه است در محیط خود دنیائی است مستقل و عظیم که همۀ آنها برای عالم لایتناهی لازم و ملزوم میباشد.