از فوائد اعتقاد به روح
اطلاع از حقیقت روح سبب میشود که وقتی انسان بداند که از یک نیروی عظیم که همان نیروی پروردگاری است برخوردار میباشد در کارها تکیه به خود میکند و با توجه به نیروی عظیم باطنی خویش از یأس و ناتوانی رها شده و میتواند امکانات وجودی خود را به نحو مؤثری بهکار اندازد.
علاوه بر آن چون میداند که این نیرو اتصال به تمام نیروهای عالم دارد یعنی این قطره آب به دریا متصل است ناچار در همه کارها بهخداوند متعال نیز تکیه و توکل مینماید و با این توکل هم قدرت عمل و کلامش بیشتر و هم خیالش راحتتر و هم زندگیش مرفهتر و هم زندگانیش بیشتر مقرون با سکون و ثبات و هم موفقیتش بیشتر خواهد بود. این ها در واقع از آثار و نتایج معرفت روحی میباشد.
همه ادیان و فلسفههای معنوی به روح اعتقاد داشتهاند و دارند منتها درباره کیفیت روح بین آنها اختلاف نظر هست و از آنجا که فهم این مسئله معنوی با وضعی که تاکنون در اختیار بوده محتاج استدلال های فلسفی و براهین منطقی است و این نحوه سخن گفتن قابل فهم همگان نیست عامه مردم نتوانستهاند عقیده ثابتی درباره روح پیدا کنند و یا آن را منکر شده و یا از روی تعبد و بدون دلیل پذیرفتهاند.
در این که علاوه بر این جسم مادی نیروی دیگری هم هست تقریباً همه ادیان و فلاسفه متفقند ولی در ماهیت آن و طرز عمل آن اختلاف نظر بسیار است.
برخی از مذاهب اولیه این عامل یا عنصر را مادی میدانند که در هنگام تولد وارد بدن میشود و در حال خواب موقتاً دور شده و پس از مرگ جسم را رها کرده به عوالم کیفری خود سفر مینماید.
دین زرتشت ارواح پاک را فروهران میداند که وجودشان قبل از وجود آدمی است و در جسم انسان حلول میکنند. زرتشتیان وجدان را هم عنصر مجرد از جسم میدانند که عامل پاکیزه است که از بدن اطاعت نمیکند و پس از مرگ جسم وجدان قابل عبور از پل ( جنوات) و با روح همراه است و اگر روح نیکوکار باشد وجدان بهصورت پری زیبا روی و اگر گناهکار باشد هیولایی مهیب با او همراه میشود.
عقیده بقای روح پس از جسم را مصری های قدیم و یهودیان و مسیحیان و حتی مسلمانان با مختصر اختلافاتی قبول دارند.
افلاطون روح را جاودانی و فناناپذیر میداند و علوم بشر را ناشی از تجربیات ممتد روح میشمارد و روح را در زمان حیات دنیائی در زندان جسم میانگارد.
ارسطو با این که مثل افلاطون روح را مستقل میداند اما آن را مثل جسم فنا ناپذیر میشمارد که با جسم آفریده شده و با بدن نابود میگردد.
برخی علمای مادی و شیمیستها معتقدند که روح امر مستقلی نیست بلکه خاصیتی است که در اثر ترکیب خاص عناصر و عوامل بدنی به وجود میآید.
هندیان قدیم عقیده داشتند انسان از یک جسم مادی مرکب شده که هنگام مرگ از بین خواهد رفت و یک همراه روحانی هم دارد که بعد از مرگ باقیمیماند ولی آن هم عمری دارد که بعد از مدتی از بین میرود (شاید منظور پریسپری بوده است) و روحی هم دارد که ازبین رفتنی نیست و پس از طی مراحل مختلف به اصل خود یعنی خدا میپیوندد.
مصری ها بهحلول روح معتقد بودند و عقیده داشتند که بعد از سه هزار سال روح به جسم جدیدی حلول میکند.
در این که علاوه بر این جسم مادی نیروی دیگری هم هست تقریباً همه ادیان و فلاسفه متفقند ولی در ماهیت آن و طرز عمل آن اختلاف نظر بسیار است.
برخی از مذاهب اولیه این عامل یا عنصر را مادی میدانند که در هنگام تولد وارد بدن میشود و در حال خواب موقتاً دور شده و پس از مرگ جسم را رها کرده به عوالم کیفری خود سفر مینماید.
دین زرتشت ارواح پاک را فروهران میداند که وجودشان قبل از وجود آدمی است و در جسم انسان حلول میکنند. زرتشتیان وجدان را هم عنصر مجرد از جسم میدانند که عامل پاکیزه است که از بدن اطاعت نمیکند و پس از مرگ جسم وجدان قابل عبور از پل ( جنوات) و با روح همراه است و اگر روح نیکوکار باشد وجدان بهصورت پری زیبا روی و اگر گناهکار باشد هیولایی مهیب با او همراه میشود.
عقیده بقای روح پس از جسم را مصری های قدیم و یهودیان و مسیحیان و حتی مسلمانان با مختصر اختلافاتی قبول دارند.
افلاطون روح را جاودانی و فناناپذیر میداند و علوم بشر را ناشی از تجربیات ممتد روح میشمارد و روح را در زمان حیات دنیائی در زندان جسم میانگارد.
ارسطو با این که مثل افلاطون روح را مستقل میداند اما آن را مثل جسم فنا ناپذیر میشمارد که با جسم آفریده شده و با بدن نابود میگردد.
برخی علمای مادی و شیمیستها معتقدند که روح امر مستقلی نیست بلکه خاصیتی است که در اثر ترکیب خاص عناصر و عوامل بدنی به وجود میآید.
هندیان قدیم عقیده داشتند انسان از یک جسم مادی مرکب شده که هنگام مرگ از بین خواهد رفت و یک همراه روحانی هم دارد که بعد از مرگ باقیمیماند ولی آن هم عمری دارد که بعد از مدتی از بین میرود (شاید منظور پریسپری بوده است) و روحی هم دارد که ازبین رفتنی نیست و پس از طی مراحل مختلف به اصل خود یعنی خدا میپیوندد.
مصری ها بهحلول روح معتقد بودند و عقیده داشتند که بعد از سه هزار سال روح به جسم جدیدی حلول میکند.